گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
احتجاجات
جلد دوم
بخش نوزدهم مناظرات حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام با ملل مختلف و ادیان در حضور مأمون و دیگران







مناظرات حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام
حسن بن محمد نوفلی میگوید وقتی حضرت رضا علیه السلام پیش مأمون آمد، مأمون به فضل بن سهل دستور داد سران مذاهب را
از قبیل جاثلیق (رئیس نصرانیان) و رأس الجالوت (رئیس کلیمیان) و رؤساي صابئین (ستاره پرستان) و هربذ اکبر و پیروان زردشت
و نسطاس رومی و مذهبشناسان را جمع کند تا مناظره امام علیه السلام را با آنها بشنود.
فضل بن سهل آنها را جمع کرد و به مأمون اطلاع داد که اجتماع نمودهاند.
مأمون گفت همه را پیش من بیاور، وقتی وارد شدند خیلی به آنها احترام کرد. سپس گفت من شما را براي آن جمع کردهام تا
مناظره کنید با پسر عمویم که تازه از حجاز آمده. فردا صبح پیش ما بیائید، مبادا کسی تخلف جوید. گفتند به دیده منت ان شاء الله
خواهم آمد.
حسن بن محمد نوفلی گفت من در خدمت حضرت رضا علیه السلام مشغول صحبت بودم که یاسر خادم وارد شد، او عهدهدار
کارهاي حضرت رضا علیه السلام بود. گفت آقا امیر المؤمنین سلام میرساند میگوید برادرت فدایت شود. رؤساي مذاهب
مختلف پیش من جمع شدهاند اگر مایل باشید صبح زود شما هم تشریف بیاورید در صورتی که مایل باشید سخن آنها را بشنوید
اگر میل نداشتید شما را به
ص: 292
صفحه 167 از 255
زحمت نمیاندازم اگر اجازه بدهید ما خدمت شما میرسیم هیچ زحمتی ندارد براي ما.
حضرت رضا علیه السلام فرمود: سلام مرا به او برسان و بگو میدانم منظور شما را من ان شاء الله صبح زود خواهم آمد.
حسن بن محمد گفت وقتی یاسر رفت امام رو به من کرده فرمود: تو عراقی هستی. عراقیان تیز هوش هستند، نظرت چیست در این
اجتماعی که مأمون تهیه دیده؟ گفتم فدایت شوم میخواهد شما را امتحان نماید و بداند معلومات شما چقدر است؟ اما پایهاي
نااستوار بنا نموده و بد نظري دارد. امام علیه السلام پرسید بر چه پایهاي کار را بنا نموده؟
گفتم اصحاب کلام و بدعتسازان بر خلاف علماء و دانشمندان هستند. زیرا دانشمندان مسائل غیر واقعی را منکر میشوند ولی
متکلمان و اصحاب نظر و مشرکان منکر واقعیتها میشوند و اهل تهمت و نارواگوئی هستند. اگر ثابت کنی خدا یکتا است
میگویند وحدانیت او را براي ما تحقیق کن. اگر بگوئی محمد صلی الله علیه و آله پیامبر است میگویند رسالت او را اثبات نما.
بعد شروع به تهمت میکنند. با اینکه طرف براي آنها استدلال مینماید آنقدر مغالطه میکنند تا شخص حرف خود را پس بگیرد،
باید شما از بحث آنها بپرهیزي.
امام علیه السلام لبخندي زده فرمود: نوفلی میترسی که بر من غلبه کنند؟ گفتم نه به خدا چنین ترسی ندارم. امیدوارم خداوند شما
را بر آنها پیروز نماید ان شاء الله.
فرمود: میدانی مأمون چه وقت پشیمان میشود؟ گفتم آري. فرمود: وقتی بشنود که با اهل تورات به وسیله توراتشان و با انجیلیان با
انجیل خود آنها و با اهل زبور به وسیله زبور و با ستاره پرستان با زبان عبري و با زردشتیان به زبان فارسی و با رومیان با زبان رومی
و با مذهبشناسان مختلف به زبان خودشان استدلال نمایم. وقتی همه را مغلوب نمایم و استدلالشان را باطل کنیم و حرف خود را
پس بگیرند و سخن مرا بپذیرند، آن وقت میفهمد که مسندي که بر آن تکیه نموده استحقاق ندارد در این موقع پشیمان میشود و
لا حول و لا قوة الّا باللَّه العلی العظیم.
ص: 293
فردا صبح فضل بن سهل آمد و گفت فدایت شوم پسر عمویت انتظار شما را دارد، تمام علماء آمدهاند آیا تشریف میآورید. فرمود:
تو جلو برو من هم خواهم آمد ان شاء الله بعد امام وضو براي نماز گرفت و مختصري شربت سویق (غذائی است که با آب و آرد و
روغن درست میکنند) به من نیز عنایت کرد با هم خارج شدیم و پیش مأمون رفتیم.
تمام مدعوین حضور داشتند. محمد بن جعفر نیز با گروهی از فرزندان ابو طالب و بنی هاشم حضور داشتند. مدتی آنها ایستاده
بودند و حضرت رضا علیه السلام با مأمون نشسته بود و صحبت میکرد تا اجازه جلوس به آنها داد نشستند. مأمون با تمام صورت
توجه به امام داشت و با او صحبت میکرد تا یک ساعت.
بعد رو کرد به جاثلیق و گفت اینک پسر عمویم علی بن موسی بن جعفر که از فرزندان فاطمه زهرا علیها السلام و فرزند علی بن
ابی طالب علیه السلام است تشریف آوردند. مایلم با ایشان بحث کنی ولی جانب انصاف را رعایت نمائی. جاثلیق گفت چگونه
بحث نمایم با شخصی که استدلال به کتابی مینماید که من منکر آن کتاب هستم و به پیامبري که ایمان به نبوت او ندارم.
حضرت رضا علیه السلام فرمود: اگر استدلال به انجیل خودت بنمایم اقرار میکنی؟! جاثلیق پاسخ داد مگر میتوانم گفته انجیل را
نپذیرم. به خدا قسم اقرار میکنم گرچه خلاف میلم باشد. حضرت رضا علیه السلام فرمود: هر چه مایلی بپرس ولی دقت در جواب
بکن.
جاثلیق گفت عقیده شما در باره نبوت حضرت عیسی و کتاب او چیست؟ آیا منکر آن دو هستی؟ امام فرمود: من معتقد به نبوت
عیسی و کتاب او و بشارتی که به امتش داده و آنچه حواریین به آن اقرار نمودهاند هستم. ولی کافرم به نبوت عیسائی که اقرار به
نبوت حضرت محمد و به کتاب او نداشته باشد و امتش را به این بشارت نداده باشد.
صفحه 168 از 255
جاثلیق گفت مگر اثبات سخن به وسیله دو شاهد عادل نمیشود؟ فرمود: چرا.
گفت دو شاهد عادل که نصرانیت آنها را بپذیرد بر نبوت حضرت محمد
ص: 294
صلی الله علیه و آله اقامه بکن از ما نیز همین دو شاهد را از غیر ملتمان بخواه.
حضرت رضا علیه السلام فرمود: انصاف دادي آیا از من آن عادلی که از همه مقدمتر پیش عیسی بن مریم بود نمیپذیري؟ گفت
چرا، اما آن امام عادل که بود؟
نامش را ببر. فرمود: نظر تو در باره یوحناي دیلمی چیست؟ گفت بهبه محبوبترین شخص را در نزد عیسی مسیح نام بردي. فرمود:
تو را سوگند میدهم آیا انجیل نمیگوید که یوحنا گفت حضرت مسیح به من خبر داد از نبوت محمد عربی و بشارت داد که او
بعد از من خواهد آمد و من به حواریین بشارت دادم ایمان به او آوردند. جاثلیق گفت این حرف را یوحنا از حضرت مسیح نقل
کرده و بشارت به نبوت مردي داده و اهل بیت او. و وصیّش اما معین نکرده که چه وقت خواهد آمد و نام نبرده که ما او را
بشناسیم. فرمود: اگر من یک نفر را بیاورم که انجیل بخواند و ذکر محمد و اهل بیت و امتش را بنماید آیا ایمان میآوري به او؟
گفت: حتما.
حضرت رضا علیه السلام به نسطاس رومی گفت سفر سوم انجیل را از حفظ هستی؟ گفت آري. فرمود: گوش کن من میخوانم
اگر نام حضرت محمد و اهل بیتش را برده بود گواهی بده اما اگر نبرده بود شهادت نده. بعد شروع کرد به خواندن سفر سوم. همین
که رسید به ذکر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ایستاد آنگاه فرمود: تو را سوگند میدهم به حق عیسی مسیح و مادرش. قبول داري
که من عالم به انجیل هستم؟ گفت آري. بعد شروع به خواندن کرد آنچه در باره محمد و اهل بیت و امتش بود. آنگاه فرمود: حالا
چه میگوئی نصرانی! این گفته عیسی بن مریم است اگر تکذیب کنی گفته انجیل را تکذیب موسی و عیسی را نمودهاي، چنانچه
منکر این وحی شوي کشتن تو واجب میشود چون تو کافر به خدا و پیامبر و کتاب او شدهاي.
جاثلیق گفت منکر آنچه از انجیل خواندهاي نیستم و اقرار میکنم حضرت رضا علیه السلام فرمود گواه باشید که اقرار دارد بعد
فرمود: از هر چه مایلی بپرس. گفت بفرمائید حواریین عیسی چند نفر بودند؟ فرمود: از شخص مطلعی پرسیدي اما حواریین دوازده
نفر بودند. داناترین و بهترین آنها الوقا بود. اما علماي نصاري سه نفر بودند یوحنا اکبر که ساکن باجّ بود و یوحنا که در قرقیسا
سکونت داشت و یوحنا
ص: 295
دیلمی که در زجان بود در نزد او ذکر پیامبر و اهل بیت و امتش بود هم او بشارت داد امت عیسی و بنی اسرائیل را به ظهور پیامبر
اسلام صلی الله علیه و آله.
سپس فرمود: نصرانی! به خدا قسم ما ایمان به عیسائی داریم که ایمان به محمد صلی الله علیه و آله دارد و هیچ ایرادي به عیساي
شما نداریم جز ضعف و ناتوانی و کمی روزه و نمازش. جاثلیق گفت علم خود را تباه کردي و امر خود را تضعیف نمودي. من
گمان میکردم تو داناترین فرد مسلمان هستی. حضرت رضا فرمود:
منظورت چیست؟ جاثلیق جواب داد از طرف شما که میگوئی عیسی کم روزه میگرفت و نماز کم میخواند با اینکه عیسی نه
یک روز افطار کرد و نه شبی را خوابید و در تمام سال روزه داشت.
حضرت رضا علیه السلام فرمود: براي چه کسی روزه میگرفت و نماز میخواند؟ جاثلیق زبانش بند آمد و نتوانست جوابی بدهد
.«1»
حضرت رضا علیه السلام فرمود: از مسألهاي سؤال میکنم. گفت بفرمائید اگر دانستم جواب میدهم. حضرت رضا علیه السلام
صفحه 169 از 255
فرمود: انکار نداري که عیسی مرده زنده میکرد به اجازه خدا. جاثلیق گفت این مطلب را انکار میکنم زیرا کسی که مرده زنده
کند و کور را بینا نماید و برص را شفاء دهد شایسته پرستش است.
حضرت رضا فرمود: یسع نیز کار حضرت عیسی را کرد، به روي آب راه رفت و مرده زنده کرد و کور و برص را شفا بخشید ولی
امت او یسع را به عنوان خدا نگرفتند هیچ کس او را پرستش نمیکرد. حزقیل پیامبر نیز کار عیسی مسیح را انجام داد سی و پنج
هزار نفر را بعد از مرگ زنده کرد با اینکه شصت سال از مرگ آنها گذشته بود.
سپس روي به رأس الجالوت (رئیس کلیمیان) نموده فرمود: آیا تو در تورات میان جوانان بنی اسرائیل آنها را دیدهاي که بخت نصر
انتخابشان کرد از میان اسیران بنی اسرائیل موقعی که در بیت المقدس جنگ کرد و آنها را به بابل برد. خداوند حزقیل را مبعوث
نمود. آنها را زنده کرد این مطلب در تورات هست، هر کس منکر
ص: 296
شود کافر است.
رأس الجالوت در پاسخ گفت شنیدهام و میدانم شما راست میگوئید بعد امام علیه السلام فرمود: اینک گوش کن تا آن سفر را
بخوانم. شروع به خواندن تورات کرد. یهودي از این قرائت در شگفت شد و تعجب میکرد.
سپس روي به نصرانی نموده فرمود: اینها قبل از عیسی بودند یا عیسی قبل از آنها گفت قبل از عیسی بودند.
حضرت رضا علیه السلام فرمود: قریش اجتماع نمودند خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و تقاضا نمودند که مردههایشان را
زنده کند. علی بن ابی طالب علیه السلام را فرستاد. فرمود: با اینها میروي به قبرستان و نام اینها را با صداي بلند فریاد بزن فلانی!
فلانی فلانی، و بگو
محمد رسول الله صلی الله علیه و آله
میگوید به اذن خدا از جاي حرکت کنید. از جاي حرکت کردند در حالی خاك از سر خود میافشاندند. قریش شروع کردند به
سؤال کردن از وضعشان. به آنها گفتند حضرت محمد صلی الله علیه و آله به رسالت مبعوث شده. گفتند اي کاش ما او را درك
میکردیم و ایمان به او میآوردیم. او کور و برص و دیوانه را شفا بخشید و چهارپایان و پرندهها و جن و شیاطین با او صحبت
میکردند ولی ما پیامبر خودمان را به عنوان پروردگار نپذیرفتیم. در مقابل خدا منکر فضل هیچ کدام از پیامبران هم نیستیم، اما شما
که عیسی را خدا میدانید باید حزقیل و یسع را نیز خدا بدانید چون همان کار عیسی را انجام دادند.
گروهی از بنی اسرائیل از خانه و زندگی خود فرار کردند از ترس و با هزاران نفر بودند. خداوند در یک ساعت آنها را میراند.
اهالی ده اطراف آنها دیواري کشیدند.
همان جا بودند تا استخوانها پوسیده شد و کهنه گردید. پیامبري از پیامبران بنی اسرائیل از آنجا گذشت. در شگفت شد از این همه
استخوان پوسیده. خداوند به او وحی کرد میخواهی آنها را براي تو زنده کنم تا به تبلیغ ایشان بپردازي؟ گفت: آري پروردگارا
خداوند وحی کرد به او که ایشان را صدا بزن. صدا زد استخوانهاي پوسیده از جاي حرکت کنید. به اذن خدا همه زنده شدند و
خاك از سر خود میافشاندند. از آن
ص: 297
گذشته ابراهیم خلیل الرحمن موقعی که پرندهها را قطعه قطعه کرد و روي هر کوهی مقداري از آنها را قرار داد. بعد صدا زد، با
سرعت آمدند. غیر از آن موسی بن عمران و آن هفتاد نفري که انتخاب کرد که با او به کوه بیایند و گفتند تو خدا را دیدهاي، به ما
نیز نشان بده. گفت من خدا را ندیدهام. گفتند ما ایمان نمیآوریم تا خدا را آشکارا ببینیم. صاعقهاي بر آنها جهید، تمامشان
سوختند. موسی تنها ماند. عرض کرد خدایا من هفتاد نفر از بنی اسرائیل را انتخاب کردم و آوردم. حالا تنها برگردم چگونه حرف
صفحه 170 از 255
مرا قبول میکنند. اگر میخواستی آنها را قبلا میکشتی با من و به واسطه حرف نادان مردم ما را هلاك میکنی. خداوند پس از
مرگ آنها را زنده کرد. تمام آنچه برایت نقل کردم نمیتوانی دفع کنی زیرا تورات و انجیل و زبور و فرقان گویاي این مطالب
است.
اگر هر کس مرده زنده کند و کور و برص و دیوانه را شفا بخشد بتوان او را خدا گرفت باید تمام اینها خدا باشند. یهودي چه
میگوئی؟ جاثلیق گفت سخن، سخن تو است لا اله الا الله.
بعد متوجه راس الجالوت شده فرمود: یهودي توجه کن. سؤال میکنم از تو ده آیهاي که نازل شده بر موسی بن عمران. آیا در
تورات ذکر محمد صلی الله علیه و آله و امتش آمده آنجا که میفرماید زمانی که آمد امت اخیر پیروان شتر سوار خدا را تسبیح
میکنند به واقع تسبیحی جدید در عبادتگاههاي تازه. بنی اسرائیل به آنها پناه آورند و به قدرت ایشان سر فرود آورند تا آرامش
خاطر مییابند. زیرا در اختیار آنها شمشیرهائی است که به وسیله آنها انتقام میگیرند از امتهاي کافر جهان در اطراف زمین اگر
همین طور در تورات نوشته نیست؟ راس الجالوت گفت چرا همین طور است. آنگاه رو به جاثلیق نموده فرمود: یا نصرانی! چقدر از
کتاب شعیا اطلاع داري؟ گفت کلمه به کلمه واردم. به آن دو فرمود: این تهمت از این سخن او را میدانید مردم من دیدم چهره
الاغ سوار را که لباسی از نور پوشیده و شتر سوار را دیدم که نورش چون ماه میدرخشید گفتند چرا این حرف را زده؟
حضرت رضا علیه السلام فرمود: نصرانی آیا در انجیل این سخن عیسی را
ص: 298
میدانی من میروم به سوي خداي شما و خودم و بار قلیطا میآید. او به واقعیت من گواهی میدهد چنانچه من گواهی به حقیقت
او دادم. آن کسی که همه چیز را براي شما تفسیر میکند به دست اوست رسوائی امتها و او استوانه کفر را در هم میشکند.
جاثلیق گفت هر چه فرمودي در انجیل هست. ما اقرار کردیم. فرمود: این یکی را در انجیل قبول داري؟ گفت آري.
حضرت رضا علیه السلام فرمود: جاثلیق! بگو ببینم انجیل اول را که گم کردید پیش چه کسی آن را یافتید؟ و این انجیل را چه
کسی براي شما به وجود آورد؟ گفت ما فقط یک روز انجیل را گم کردیم بعد آن را تر و تازه یافتیم و یوحنا و متی براي ما
آوردند.
فرمود: تو خیلی ناوارد هستی به اسرار انجیل و علماي آن. اگر این مطلب صحیح است پس چرا شما در مورد انجیل اختلاف دارید؟
این اختلاف در مورد همان انجیلهائی است که در دست شما است.
امروز اگر مطابق انجیل اول است اختلاف براي چیست؟ ولی من برایت جریان را توضیح میدهم. بدان وقتی انجیل اول گم شد
امت نصاري پیش علماي خود اجتماع کردند و گفتند عیسی بن مریم کشته شد، انجیل را هم گم کردهایم، اینک نزد شما
دانشمندان چیست؟ لوقا و مرقابوس گفتند انجیل در سینه ما است ما سفر سفر برایتان خواهیم آورد. محزون نشوید و دست از
عبادتگاهها برندارید ما به زودي در تمام مورد سفر به سفر تمام آن را جمع میکنیم. لوقا و مرقابوس و یوحنا و متی نشستند این
انجیل را براي شما نوشتند پس از گم شدن انجیل اول. اینها شاگرد شاگردان عیسی بودند، حالا فهمیدي؟
جاثلیق گفت این مطلب را نمیدانستم حالا فهمیدم و متوجه شدم که چقدر شما از انجیل مطلع هستی و مطالبی را شنیدم که دلم
شاهد و گواه آن است و اطلاعاتم افزایش یافت. فرمود: گواهی اینها در نزد تو چگونه است؟ گفت: صحیح است، اینها دانشمندان
انجیل هستند به هر چه گواهی دهند حق است. فرمود: به مأمون و سایر حاضرین از خویشاوندان خود که شما شاهد باشید. گفتند
بسیار خوب.
ص: 299
سپس فرمود: به جاثلیق تو را به حق پسر و مادرش میدانی که متّی گفته است:
صفحه 171 از 255
عیسی مسیح پسر داود بن ابراهیم بن اسحاق بن یعقوب یهود ابن حضرون است.
و مرقابوس در نژاد عیسی میگوید او کلمۀ الله است که در جسد آدمی خداوند او را حلول داده و انسان شده است لوقا گفته است
عیسی بن مریم و مادرش دو انسان از گوشت و خون بودند در آن دو روح القدس داخل شده.
بعد تو معتقد هستی که از شهادت عیسی بر خود این بود که گفت: این واقعیتی است که میگویم اي حواریین به آسمان صعود
نمیکند مگر کسی که از آن فرود آمد جز شتر سوار خاتم الأنبیاء که او بالا میرود به آسمان و فرود میآید در باره این گفته
عیسی چه میگوئی؟ جواب داد این سخن عیسی است، منکر آن نیستیم. فرمود: چه میگوئی در مورد گواهی لوقا و مرقابوس و متی
بر عیسی و نژادي که براي او ترتیب دادند، آنها دروغ بر عیسی بستهاند. حضرت رضا فرمود:
مردم مگر او اول نپذیرفت گواهی اینها را و نگفت اینها علماي انجیل هستند و گفتارشان صحیح است.
جاثلیق گفت اي دانشمند مسلمانان مایلم در مورد آنها مرا معاف داري. امام علیه السلام فرمود: پذیرفتم اینک هر چه مایلی سؤال
کن. جاثلیق گفت دیگري سؤال کند به حق عیسی مسیح گمان نمیکنم در میان علماي مسلمان مانند تو کسی باشد.
امام متوجه راس الجالوت شده، فرمود: تو میپرسی از من یا من از تو بپرسم؟
گفت من میپرسم ولی دلیلی جز از تورات نمیپذیرم یا انجیل و یا زبور داود یا آنچه در صحف ابراهیم و موسی است. حضرت
رضا علیه السلام فرمود: دلیلی از من نپذیر مگر آنچه تورات گویاي آن است، به زبان موسی بن عمران و انجیل به زبان عیسی بن
مریم و زبور به زبان داود راس الجالوت گفت از کجا تو اثبات نبوت حضرت محمد صلی الله علیه و آله را میکنی؟ فرمود: به نبوت
حضرت محمد صلی الله علیه و آله موسی بن عمران و عیسی بن مریم و داود خلیفۀ الله در زمین گواهی دادهاند. گفت گفتار موسی
بن عمران را بگو.
ص: 300
حضرت رضا فرمود: یهودي! میدانی که موسی بن عمران وصیت کرد بنی اسرائیل را و به آنها گفت به زودي پیامبري خواهد آمد
از برادرانتان، او را تصدیق کنید و حرفش را بشنوید براي بنی اسرائیل برادري جز فرزندان اسماعیل سراغ داري؟
اگر آشنا به خویشاوندي اسرائیل یا اسماعیل هستی و نژادي که بین آنها است از طرف اسماعیل.
راس الجالوت گفت این گفتار موسی است، رد نمیکنیم. حضرت رضا علیه السلام فرمود: آیا از برادران بنی اسرائیل پیامبري جز
حضرت محمد صلی الله علیه و آله آمده است؟ گفت نه. فرمود: پس این مطلب قبول است در نزد شما؟ گفت آري، ولی مایلم از
تورات شاهدي براي آن بیاوري.
حضرت رضا علیه السلام فرمود: تو منکري که تورات میگوید: نور از کوه طور سیناء آمد و درخشید براي ما از ساعیر و آشکار
شد براي ما از کوه فاران. راس الجالوت گفت این کلمات را آشنا هستم اما تفسیر آنها را نمیدانم. امام علیه السلام فرمود: من براي
تو توضیح میدهم. این سخن که آمد نور از طرف کوه طور سیناء، این همان وحی است که خداوند بر موسی بن عمران در کوه
طور سیناء نازل کرد و اما این که: درخشید براي ما کوه ساعیر همان کوه است که خداوند به عیسی بن مریم وحی نمود و او در آن
کوه بود و اما این گفته: آشکار شد بر ما از کوه فاران فاران کوهی از کوههاي مکه است که یک روز با مکه فاصله دارد. شعیاي
نبی در مورد آنچه در تورات آمده میگوید: دو سواره را دیدم که زمین براي آنها روشن شده یکی سوار بر الاغ و دیگري بر روي
شتر. اینک بگو الاغ سوار و شتر سوار کیست؟
راس الجالوت گفت نمیشناسم آنها را، برایم توضیح بدهید! فرمود الاغ سوار عیسی است اما شتر سوار حضرت محمد صلی الله علیه
و آله است. این مطلب را در تورات منکري گفت نه منکر آن نیستم. سپس فرمود: حیقوق پیامبر را میشناسی؟
گفت آري او را میشناسم. فرمود: آن پیامبر میفرماید سخنی را که کتاب شما نیز شاهد آن است: خداوند بیان را از کوه فاران
صفحه 172 از 255
آورد و آسمانها از تسبیح احمد و امتش پر شده است. سپاهش در دریا حرکت میکند، طوري که در صحرا حرکت میکند
ص: 301
براي ما کتابی جدید میآورد بعد از خراب شدن بیت المقدس، منظور قرآن است، آیا این را قبول داري و ایمان به آن میآوري؟
راس الجالوت گفت این مطلب را حیقوق گفته است منکر آن نیستم. حضرت رضا علیه السلام فرمود: داود در زبور خود که آن را
تو قرائت میکنی فرموده است خدایا بپادارنده سنت را بعد از یک رکود و فترت بفرست آیا پیامبري میشناسی که سنت به پا دارد
بعد از رکود جز حضرت محمد صلی الله علیه و آله؟ راس الجالوت گفت این سخن داود است منکر آن نیستم ولی منظورش عیسی
بوده و ایام او فترت و رکود است.
حضرت رضا علیه السلام فرمود: نمیدانی عیسی مخالف سنت نبود او موافق سنت تورات بود تا خداوند او را به آسمان بالا برد و در
انجیل نوشته است که پسر برّه سرود و بارقلیطا بعد از او خواهد آمد. او سختیها را تخفیف میدهد و همه چیز را تفسیر میکند.
براي من گواهی میدهد چنانچه من براي او شهادت دادم. من براي شما امثال آوردم او تأویل براي شما میآورد، آیا به این در
انجیل ایمان داري؟ گفت آري، منکر آن نیستم.
حضرت رضا علیه السلام فرمود: راس الجالوت! در باره پیامبرت موسی بن عمران سؤال میکنم. گفت بپرسید. فرمود: به چه دلیل
نبوت حضرت موسی را ثابت میکنی؟ گفت او چیزهایی آورد که هیچ یک از پیامبران قبل نیاورده بودند.
عصایش به اژدها تبدیل شد، با عصا به سنگ زد از آن چشمهها جاري شد و ید بیضاء براي ناظرین بیرون آورد و علاماتی که خلق
قدرت مانند آن را ندارند.
حضرت رضا علیه السلام فرمود: صحیح است که دلیل موسی بر نبوتش این است که چیزهائی آورد که کسی مانند آن را نیاورده
مگر هر کسی ادعاي نبوت کرد و چیزي آورد که کسی نتوانست مانند آن را بیاورد لازم نیست او را تصدیق کنیم؟ گفت نه، زیرا
موسی نظیري نداشت در مقام نزد پروردگار و نزدیکی به خدا و ما نمیتوانیم اقرار به ادعاي نبوت کسی بکنیم مگر اینکه شبیه
حضرت موسی براي ما باشد.
حضرت رضا علیه السلام فرمود پس چگونه اقرار به انبیاي پیش از موسی دارید
ص: 302
با اینکه دریا نشکافتند و از سنگ دوازده چشمه خارج نکردند و ید بیضاء نداشتند و عصا را اژدها ننمودند.
یهودي گفت قبلا گفتم که وقتی براي اثبات نبوت خود معجزاتی بیاورند که مردم نتوانند مانند آن را بیاورند اگر چه مثل معجزات
موسی نباشد و یا غیر آنها باشد واجب است آنها را تصدیق کنیم.
حضرت رضا علیه السلام فرمود: چرا به حضرت عیسی ایمان نمیآوري با اینکه مرده زنده کرد و کور و پیس را شفا بخشید و با گل
شبیه پرنده ساخت سپس در آن دمید و پرنده شد به اجازه خدا؟
راس الجالوت گفت میگویند چنین کرده ما ندیدهایم. فرمود: مگر آنچه حضرت موسی آورده مشاهده کردهاي؟ مگر نه این است
که اخبار متواتري رسیده از اصحاب مورد اعتماد حضرت موسی که این کارها را کرده؟ گفت صحیح است.
فرمود: همین طور اخبار متواتر رسیده به آنچه عیسی بن مریم انجام داده، چه شده که موسی را تصدیق کردهاید اما به عیسی ایمان
ندارید؟ نتوانست جوابی بدهد.
حضرت رضا علیه السلام فرمود: همین طور است کار حضرت محمد صلی الله علیه و آله و آنچه آورده و کار هر پیامبري که خدا
فرستاده از معجزات پیامبر ما صلی الله علیه و آله این است که یتیمی بود فقیر و چوپان، نه درس خوانده بود و نه با معلمی رفت و
آمد داشت. قرآن را آورد که داستانهاي پیامبران و اخبار آنها حرف به حرف و اخبار گذشتگان و آیندگان تا روز قیامت در آن
صفحه 173 از 255
هست. به آنها از اسرارشان خبر میداد و آنچه در خانه داشتند و معجزات بیشمار دیگري آورد. راس الجالوت گفت جریان عیسی
و محمد صلی الله علیه و آله براي ما ثابت نشده و نمیتوانیم چیزي که ثابت نشده بپذیریم. امام علیه السلام فرمود: پس کسی که
گواهی به نبوت عیسی و محمد صلی الله علیه و آله داده گواهی پوچ و بیاصل بوده؟ نتوانست جوابی بدهد.
سپس هربذ اکبر را پیش خواند. حضرت رضا علیه السلام فرمود: از زردشت به ما خبر بده که به چه دلیل به نبوت او ایمان داري؟
گفت او معجزاتی آورده براي ما
ص: 303
که کسی قبل از او نیاورده با اینکه ندیدهایم اما اخبار از گذشتگان به ما رسیده که براي ما چیزي را حلال کرده که دیگري نکرده.
به همین جهت پیرو او شدهایم.
امام فرمود: مگر شما از راه اخبار پیرو او نشدهاید؟ گفت چرا. فرمود:
همین طور سایر امتهاي گذشته به وسیله اخباري که به آنها رسیده از پیامبران و آنچه موسی و عیسی و محمد صلوات الله علیهم
انجام داده، ایمان آوردهاند. شما چه دلیل دارید که ایمان به آنها نمیآورید، همان طور که به زردشت ایمان آوردهاید از طریق
اخبار متواتري که شاهد است چیزي آورده که دیگري نیاورده. هربذ در جاي خویش فرو ماند و جوابی نداشت.
حضرت رضا علیه السلام فرمود: مردم، اگر میان شما کسی مخالف اسلام هست و سؤالی دارد بدون وحشت بپرسد. عمران صابی
که یکی از متکلمین بود از جاي حرکت کرده گفت اگر دعوت به سؤال نمیکردید اقدام به پرسش نمیکردم. من در کوفه و بصره
و شام و جزیره کسی را از متکلمین ندیدهام که برایم ثابت کند یکتائی را که جز او آفرینندهاي نیست و پایدار به وحدانیتش باشد،
اجازه میدهی سؤال بکنم؟
مناظره عمران صابی
حضرت رضا علیه السلام فرمود: اگر در میان جمعیت عمران صابی وجود داشته باشد تو همانی؟ عرض کرد من عمرانم. فرمود:
سؤال کن ولی انصاف را از دست مده و جانب یاوهسرائی و ستم را فرو گذار. عرض کرد به خدا قسم سرورم، منظورم این است که
برایم مطلبی را اثبات کنی که به آن چنگ زنم. فرمود: بپرس.
در این موقع جمعیت خود را جمع نموده و متوجه جریان مناظره شدند و به یک دیگر چسبیده و به هم نزدیک میشدند. عمران
گفت از موجود اول و آنچه آفریده مرا مطلع فرما. فرمود: اینک که پرسیدي، درست دقت کن.
ص: 304
خداي یکتا پیوسته یکتا بود، بیآنکه چیزي با او باشد و بدون حد و حدودي یا عرض و کیفیت و کمیتی: پیوسته چنین بود، آنگاه
مخلوقی مختلف داراي کیفیت و کمیت و اندازه و عرض و طول متفاوت نه در جایی آنها را نهاد و نه در چیزي محدود نمود و نه
در مقابل چیزي قرار داد و نه قبلا نقشه آنها را کشیده بود. بعد آفریدههاي خود را ممتاز و غیر ممتاز و جدا و به هم پیوسته و
رنگارنگ و داراي طعم و مزه قرار داد. نه اینکه احتیاجی به آنها داشته باشد و نه مقامی را جویا باشد که جز با آفریدن آنها به آن
مقام نرسد و با آفریدن آنها در خود زیادي یا نقصانی ندیده، عمران! توجه کردي؟ عرض کرد آري سرورم! فرمود: عمران اگر این
آفرینش براي رفع نیاز و احتیاج او بود چیزهائی را میآفرید که از آنها میتوانست بهرهمند شود و باید چند برابر اینها خلق میکرد
زیرا هر چه کمک کار و یاور زیاد گردد شخص قويتر میشود با اینکه نیاز و حاجت را حد و اندازهاي نیست زیرا هر مخلوقی را
بیافریند باز در مورد او حاجت و نیاز به وجود میآید. به همین جهت گفتم آفرینش او از جهت احتیاج نبود ولی مخلوق را به یک
صفحه 174 از 255
دیگر نیازمند کرد و برخی را به دیگري برتري داد نه اینکه احتیاجی به برتر داشته باشد و نه به واسطه خشمی که به وجود
بیمقدارتر و خوار گرفته باشد. بعد سخنانی که بین آنها رد و بدل شد آنگاه پرسید:
آقا بفرمائید خدا که یکتا بود و چیزي جز او نبود با آفرینش مخلوقات تغییري در او به وجود نیامد؟ حضرت رضا علیه السلام در
پاسخ او فرمود: خداي عز و جل با آفرینش موجودات تغییري نکرده ولی موجودات تغییر یافتند با دگرگونی که در آنها قرار داد.
عمران عرض کرد با چه چیز او را میشناسیم؟ فرمود: به وسیله غیر خدا (از مخلوقات). عرض کرد غیر او چیست؟ فرمود: مشیت و
اراده (که موجب پیدایش موجودات شده). و نام و صفتش و چیزهاي دیگري که شبیه اینها است، تمام اینها مخلوق و آفریده شده
است و به تدبیر اوست عمران عرض کرد آقا خدا چیست؟
فرمود: نور است اما به این معنی که هادي و راهنماي آفریدههاي آسمان و
ص: 305
.«1» مخلوقات زمین است. دیگر در این مورد حق توضیح بیشتري بر من نداري جز اینکه وحدانیت او را برایت اثبات کنم
عمران صابی (براي اینکه اثبات یک نوع تغییر در خدا نماید) گفت مگر او اول ساکت نبود قبل از آفرینش موجودات، بعد سخن
گفت؟
حضرت رضا فرمود: سکوت وقتی صحیح است که قبلا کسی صحبتی کرده باشد بعد میگویند ساکت شد. در این مورد مثالی
میزنم به چراغ که در بارهاش سخن گفتن و ساکت بودن صحیح نیست. نباید گفت چراغ ساکت است و صحبت نمیکند (چون
سخن گفتن به چراغ ارتباطی ندارد) در مورد خداوند نیز نمیتوان گفت سخن، گفت به آن معنی که تو از سخن گفتن درك
میکنی که با زبان و لب و دهان میگوید (بلکه ایجاد صوت مینماید) مثل چراغ که نور میبخشد نه به آن معنی است که تغییري
میکند و حرکتی مینماید و براي بخشیدن نور اعضا و جوارح خود را به کار میبرد همین که توالی و پشت سر هم آمدن نور باشد
میگوئیم، چراغ نور میبخشد. خداوند نیز در آفریدن موجودات احتیاج به حرکت و به کار بردن آلت و ابزار یا فکر و اندیشه تا
.«2» تغییري در او به وجود آید
عمران گفت آقا من خیال میکنم خداوند به آفرینش موجودات تغییر حال میدهد. حضرت رضا علیه السلام فرمود: سخن محالی
گفتی. به همین که مدعی شدي ذات او به وجهی از وجوه تغییر یابد آیا آتش در ذات خود تغییري به وجود
ص: 306
میآورد یا حرارت خویش را هم میسوزاند یا چشم خود را هم میبیند (یعنی همان طور که حرارت خود را میسوزاند و چشم
خود را نمیبیند، خداوند نیز از فعل و کار خود تغییر نمییابد) گفت صحیح است. گفت آقا بفرمائید آیا خدا در خلق است یا خلق
در خدا قرار دارد؟ فرمود: عمران خداوند منزه از چنین حرفهاست، اینک به لطف خدا برایت مثالی میزنم که درك کنی. بگو ببینم
وقتی به آینه نگاه میکنی و خود را در آن میبینی تو در آینه هستی یا آینه در تو قرار دارد؟ اگر هیچ کدام از شما دو تا در هم قرار
ندارید پس به چه چیز خود را در آن میبینی؟! عمران گفت به وسیله نوري که بین من و آینه قرار دارد. حضرت رضا علیه السلام
فرمود: آیا آن نوري که در آن آینه است بیشتر از نوري است که در چشم خود مییابی؟ گفت آري. فرمود: پس به ما نشان ده.
عمران نتوانست جوابی بگوید.
حضرت رضا علیه السلام فرمود: پس در واقع نور واسطه شده که خود و آینه را ببینی بدون اینکه در یکی از شما دو تا داخل شود
(پس امکان دارد خداوند نیز تأثیر در آفرینش نماید بدون اینکه او در آنها باشد یا آنها در او باشند) فرمود: براي این موضوع
مثالهاي زیادي هست غیر از این مثال که جاي اشکال و ایرادي نیست.
وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلی در این موقع حضرت رضا علیه السلام رو به جانب مأمون نموده فرمود: موقع نماز است. عمران صابی عرض کرد
صفحه 175 از 255
آقا بحث و سخن مرا قطع نفرمائید، قلبم رقت یافته و دلم تکان خورده.
حضرت رضا علیه السلام فرمود: نماز میخوانم بعد ادامه خواهم داد، از جاي حرکت کرد مأمون نیز برخاست.
حضرت رضا علیه السلام در داخل مجلس نماز خواند، مردم در خارج پشت سر محمد بن جعفر نماز خواندند، بعد از نماز حضرت
رضا علیه السلام در جایگاه خود قرار گرفت و عمران را خواست، به او فرمود: اکنون سؤال کن.
گفت آقا بفرمائید آیا یکتائی خدا را با درك کنه و حقیقت او مییابیم یا با درك صفاتش؟ فرمود: خداوند آفریننده یکتاي بیهمتا
بود، بدون اینکه چیزي با او
ص: 307
باشد و دومی داشته باشد از قبیل چیزهاي معلوم و مجهول محکم و متشابه مذکور و غیر مذکور و نه هر چه که بتوان او را چیز
نامید. بودنش را ابتدائی نیست و نه انتهائی و نه به چیزي پایدار است و نه بر روي چیزي ایستاده و نه بر چیزي تکیه کرده و نه در
چیزي جاي گرفته. خدا با این صفات قبل از آفرینش بوده زیرا چیزي جز خدا نبوده.
بدان که ابداع و مشیت و اراده سه لفظ هستند داراي یک معنی. اولین چیزي که ابداع نمود و مشیتش به آن تعلق گرفت و اراده
کرد همان حروفی بودند که آنها را ریشه همه چیز قرار داد و راهنما براي هر مدرکی و مشخصکننده براي هر شکلی و با همین
حروف هر اسم باطل و حقی از هم تمیز داده میشود یا فعل و مفعولی و غیر معنی و تمام امور بر آنها جمع گردیده است.
براي حروف در ابداع معنائی جز نفس خود حرف قرار نداد (یعنی لام معنی آن همان حرف لام است) و آنها وجودي ندارند چون
به ابداع آفریده شدهاند (منظور شاید این باشد که حروف سابقه ماهیت و اصل و ریشهاي ندارند که از آنها گرفته شده باشد).
نور در اینجا اولین فعل خدا است که او نور سموات و زمین است. حروف مفعول همین فعل است و اینها همان حروفی هستند که از
آنها کلام و عبارات از جانب خدا صادر میشود که به مردم و مخلوق آنها را آموخت و تعدادشان سی و سه حرف است که بیست
و هشت حرف آن بر لغات عربی دلالت دارند و از بیست و هشت حرف، بیست و دو حرف آن راهنما و به ریشه زبان سریانی و
عبرانی است و پنج حرف دیگر به کار برده میشود در سایر لغات غیر عرب براي تمام زبانهاي مختلف دنیا و مجموع حروف با آن
بیست و هشت حرف میشود سی و سه حرف اما آن پنج حرف مختلف به واسطه علل و اسبابی آفریده شده که بیش از این صحیح
نیست در باره آنها صحبت کنم بعد خداوند حروف را پس از محدود نمودن بعدد معیّنی فصل خویش گردانید مانند این سخن
خداوند (کُنْ فَیَکُونُ)* و همین لفظ (کُنْ)* از جانب خدا ساختن شش است و آنچه به وسیله این حرف به وجود آمد مصنوع
خداست.
ص: 308
پس اولین خلق خدا ابداع بود که نه وزن داشت و نه حرکت و نه سمع و نه رنگ و نه حس خلق، دوم حروف بودند که آنها نیز
وزن و رنگ نداشتند اما مسموع و موصوف بودند اما به خود آن حروف نظري از نظر معنی نبود.
خلق مردم انواع مختلف از محسوسات و ملموسات بود که داراي طعم و مزه هستند و خود آنها مورد نظر بودند (مانند آب زمین
آسمان) خداوند تبارك و تعالی پیش از ابداع بود زیرا چیزي قبل از خدا وجود نداشته و نه با او چیزي بوده اما ابداع قبل از حروف
به وجود آمد و حروف جز بر نفس خود دلالت ندارند.
مأمون گفت چگونه حروف جز بر نفس خود دلالت ندارند. حضرت رضا علیه السلام فرمود: زیرا خداوند ترکیب حروف را جز
براي معنی قرار نداده. هر گاه چهار یا پنج یا شش حرف یا بیشتر و یا کمتر با هم ترکیب شوند جز براي فهمیدن یک معنی
مخصوص نیست بلکه براي دلالت بر یک معنی تازه که سابقه نداشته.
عمران گفت از کجا ما این مطلب را بفهمیم؟ حضرت رضا علیه السلام فرمود:
صفحه 176 از 255
توضیح مطلب چنین است که وقتی تو این حروف را ذکر میکنی و جز نفس آنها را اراده نکرده باشی تنها و فرد ذکر میکنی
میگوئی ا ب ت ث ج ح خ تا آخر در این صورت جز نفس خودشان معنی دیگري ندارند، اما وقتی آنها را ترکیب کردي و به
صورت اسم و صفتی درآوردي براي منظوري که داري و چیزي که قصد نمودهاي آن وقت داراي آن معنی مخصوص میشوند و
راهنما به همان مفهوم هستند، حالا فهمیدي عمران! عرض کرد آري. فرمود: عمران! بدان که هیچ صفتی نیست مگر موصوفی دارد
و هیچ اسمی بدون معنی وجود ندارد اندازه فقط مربوط به اشیاء محدود است ولی صفات و اسماء شاهد بر کمال و وجود هستند و
دلیل بر احاطه نمودن نخواهد بود چنانچه حدود راهنماي ما به وضع مخصوصی است چون مربع بودن یا مثلث و یا مسدس بودن.
زیرا خداوند شناخته میشود با صفات و اسماء ولی به طول و عرض و قلت و کثرت و رنگ و وزن و مشابه آن هرگز توصیف
نمیشود و هیچ کدام از این حدود بر
ص: 309
ذات او صدق نمیکند تا مردم همان طوري که خویشتن را به حد و اندازه و طعم و مزه میشناسند خدا را نیز بشناسند.
راهنماي به خداي عزیز صفات و اسماء اوست و استدلال بر وجود او به وسیله مخلوقات میشود تا براي شخص مشکوك دیگر
شک و تردیدي باقی نماند و احتیاج به دیدن و شنیدن با گوش و یا لمس کردن با دست و یا تصور به دل نداشته باشد، اگر صفات
خداي عزیز دلالت بر او نداشتند و اسماء راهنماي ما به سوي او نبودند و پژوهشگران از مردم درك نمیکردند معنی آن را به
ناچار مردم اسمها و صفات او را پرستیده بودند نه معناي آن را در چنین فرضی معبود یکتا غیر ذات خدا بود (یعنی معبود و لفظ
همان اسماء و صفات میشد) زیرا اسماء و صفات خدا غیر خدایند (لفظ دیّان که خدا نیست و همچنین لفظ رحمان به تعدد این
الفاظ متعدد میشد) آیا درست فهمیدي عمران؟ عرض کرد آري، ولی باز برایم بیشتر توضیح بدهید.
حضرت رضا علیه السلام فرمود: عمران! مبادا گول کسانی را بخوري که گمراه و نابینایند آنهایی که معتقدند خدا در آخرت براي
حساب و ثواب و عقاب دیده میشود ولی در دنیا دیده نخواهد شد براي پرستش و امید آمرزش. اگر دیده شدن خداوند در دنیا
موجب لفظی براي او باشد در آخرت هم نباید دیده شود. اما آنها سرگردان و گمراه و کور و کر شدهاند از درك واقعیت این آیه
قرآن ناظر به همین اشخاص است مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمی وَ أَضَلُّ سَبِیلًا.
خردمندان میدانند که آنچه در آخرت استدلال میشود عینا همان است که در دنیا استدلال میشود کسی که با خودرأیی و مقایسه
با خویش میخواهد خدا را درك کند جز فاصله از واقعیت چیزي نخواهد داشت زیرا خداوند این دانش را اختصاص به کسانی
داده است که عقل و اندیشه را به کار میبرند و میفهمند.
عمران گفت آیا توضیح نمیفرمائید که ابداع مخلوق است یا غیر مخلوق؟
فرمود: مخلوق ساکن است که به سکون درك نمیشود و مخلوق بودن او از این جهت است که آفریده است و قدیم نیست و
خداوند آن را به وجود آورده، پس مخلوق خدا است. در این مورد باید گفت فقط خداي یکتا است با مخلوق او، سومی
ص: 310
بین آنها نیست (یعنی هر چه غیر خدا است مخلوق اوست) و جز آن دو سومی وجود ندارد.
ولی بعضی از مخلوقات او ساکن و متحرك و مختلف و مرکب و معلوم و شبیه یک دیگرند هر چه را بتوان محدود نمود مخلوق
خدا است. و توجه داشته باش که هر چه را حواس تو درك کنند آنها مفهوم و مدرك حواسند و هر یک از حواس مخصوص
درك محسوس همین هستند ولی تمیز و فهم از مغز اندیشه است نسبت به تمام آنها.
بدان عمران خداي یکتا که پایدار است بدون تقدیر اندازهگیري و حدّ مخلوقات را آفرید که محدود و داراي اندازه هستند. آنچه
خلق کرد دو قسمت بود یکی حروف و دیگري حدود قائم به آن که در هیچ کدام از آنها رنگ و وزن و طعم وجود نداشت. یکی
صفحه 177 از 255
از آن دو را به وسیله دیگري قابل درك قرار داد و هر دو به نفس خود درك میشوند هرگز چنین چیزي را نیافریده که تنها قائم به
نفس خویش باشد و قیام او به دیگري وابسته نباشد، چون خواست همه مخلوقات دلالت بر ذات او بنمایند و سبب اثبات وجود خدا
باشند.
پس خداي تبارك و تعالی یکتا و بیهمتا است دومی ندارد که او را به پا دارد و کمک به او بنماید و در خویش جایش دهد ولی
مخلوقات یک دیگر را نگه میدارند به اذن و مشیت خدا. مردم در راه شناخت او چنان حیران و سرگردان شدهاند که براي رهائی
از گرداب ظلمت و تاریکی پناه به ظلمت و نادانی بردهاند. در توصیف خدا به صفات نفس خود (مانند دیده شدن) به جاي راه
یافتن پیوسته از واقعیت فاصله گرفتهاند. اگر خدا را با صفات خودش و مخلوقات را نیز با صفات خودشان توصیف نمایند واقعیت را
خواهند یافت و اختلاف از میان میرود ولی وقتی به دنبال مطالبی رفتند که خود از آنها سر در نمیآورند و متحیرند، در آن فرو
میمانند. اما خداوند هر که را بخواهد راهنمائی به راه مستقیم مینماید.
عمران عرض میکند آقا من گواهی میدهم خدا همان طوري است که توصیف نمودي اما سؤال دیگري دارم فرمود: هر چه مایلی
بپرس.
گفت بفرمائید آیا خدا در چیزي قرار دارد و یا چیزي او را احاطه نموده است و
ص: 311
یا از چیزي به چیز دیگري تغییر مکان میدهد یا احتیاج به چیزي دارد.
حضرت رضا علیه السلام فرمود: عمران! درست دقت کن سؤالت را جواب میدهم. این از مشکلترین سؤالها است که بین مردم
میشود و کسی که ثبات عقیده و درك ندارد نمیتواند این مطلب را بفهمد ولی خردمندان با انصاف از درك آن عاجز نیستند.
جهت اول این است که اگر براي رفع احتیاج خود موجودات را میآفرید میتوانست کسی بگوید تکیه بر مخلوقات خود نموده،
چون به آنها نیاز داشت ولی احتیاج او را بر آفرینش وادار نکرد پیوسته پایدار است نه در چیزي و نه بر چیزي آن آفریدهها هستند
که بعضی بعض دیگر را نگه میدارند و برخی در برخ دیگر جاي میگیرند و از درون آن بعض خارج میشوند اما خداوند قادر و
توانا تمام آفرینش را به قدرت خویش نگه داشته، نگهداري آنها موجب خستگی خدا نمیشود و او را ناتوان نمیکند. کسی
کیفیت و چگونگی این مطلب را نمیداند جز ذات پاك خدا و پیامبرانی که آنها را مطلع گردانیده و صاحبان اسرار و نگهبانان
فرمان و خزینههاي حافظ شریعتش: کار خدا همچون چشم بر هم زدن است بلکه از این هم نزدیکتر. هر وقت تصمیم آفرینش
چیزي را بگیرد میگوید باش، به وجود میآید، با خواست و اراده او هیچ یک از آفریدهها به او نزدیکتر از دیگري نیست و نه
چیزي از او دورتر از دیگري است. عمران! متوجه شدي؟
عرض کرد آري سرورم فهمیدم گواهی میدهم خدا آن طور است که تو توصیف کردي و یکتائیاش را ستودي و محمد مصطفی
بنده برانگیخته براي هدایت جهان است. در این موقع خود را به سجده انداخت روي به جانب قبله و اسلام آورد.
حسن بن محمد نوفلی گفت همین که دانشمندان و متکلمین مغلوب شدند و اسلام آوردند عمران را مشاهده کردند با اینکه کسی
را یاراي بحث و مناظره با او نبوده و نه تاکنون او را مغلوب کرده بودند، دیگر کسی جرأت اشکال گرفتن و سخریه گفتن نداشت.
شب شد، مأمون و حضرت رضا علیه السلام از جاي حرکت کرده داخل منزل شدند و مردم متفرق گردیدند. من با چند نفر از
دوستان بودم که محمد بن جعفر (عموي حضرت رضا) از پی من فرستاد. پیش او رفتم. گفت دیدي دوست تو
ص: 312
چه کرد؟ به خدا گمان نمیکردم علی بن موسی الرضا علیه السلام تاکنون در این مسائل بحث کرده باشد و نه سابقه این کارها را
داشت. او در مدینه گاهی که سؤال میکردند جواب میداد مگر متکلمین در آنجا پیش او اجتماع میکردند؟! گفتم حاجیان که
صفحه 178 از 255
رهسپار مکه بودند از مسائل حلال و حرام سؤال میکردند. به آنها جواب میداد. بعضی که اهل بحث و مناظره بودند با آنها نیز به
مناظره میپرداخت.
محمد بن جعفر گفت من میترسم مأمون بر او رشگ برد و عاقبت او را به وسیله سم از میان بردارد یا بلائی بر سرش درآورد به او
گوشزد کن تا خودداري کند از این کارها. گفتم از من نمیپذیرد. این مرد میخواهد او را آزمایش کند و ببیند از علوم اجدادش
بهرهاي دارد. گفت بگو عمویت از این کار خوشش نمیآید و مایل است در این موارد خوددار باشی به دلائل زیادي.
وقتی من خدمت حضرت رضا علیه السلام در منزلش رسیدم پیغام عمویش را نقل کردم امام علیه السلام لبخندي زده فرمود: خدا
عمویم را حفظ کند، خوب او را میشناسم. چرا کار مرا دوست نمیدارد؟ در این لحظه رو به غلام خود نموده فرمود:
برو عمران صابی را بیاور.
عرض کردم من محل او را میدانم در خانه یکی از دوستان شیعه ما است.
فرمود: اشکالی ندارد برایش مرکب سواري ببرید. من پیش عمران رفتم و او را آوردم. امام (ع) احترام زیادي نمود و یک دست
لباس خواست و به او خلعت داد با مرکبی سواري و ده هزار درهم.
عرض کردم آقا فدایت شوم از روش امیر المؤمنین جد بزرگوارت پیروي کردي؟ فرمود: چنین باید کرد. بعد امام دستور داد شام
بیاورند. مرا در پهلوي راست خود و عمران را طرف چپ نشاند تا از خوردن غذا فارغ شدیم. آنگاه فرمود: اینک با دوستان خود
برو ولی فردا پیش ما بیا تا تو را با غذاهاي مدینه پذیرائی کنم.
پس از این جریان دانشمندان و متکلمین که داراي عقاید مختلف بودند پیش او میآمدند و به مناظره میپرداختند. عمران همه را
مغلوب میکرد تا دیگر از بحث و مناظره با او اجتناب کردند. مأمون نیز به او ده هزار درهم داد، فضل بن سهل نیز
ص: 313
.«1» مقداري به او بخشید. حضرت رضا علیه السلام موقوفات بلخ را به او سپرد از این راه مبالغ زیادي به دست آورد
در کتاب توحید صدوق و عیون اخبار الرضا از حسن بن محمد نوفلی نقل میکند که سلیمان مروزي متکلم خراسان پیش مأمون
آمد. خلیفه او را گرامی داشت و احترام زیاد کرد. آنگاه به او گوش زد کرد:
که پسر عمویم علی بن موسی الرضا از حجاز، تازگی آمده و علاقهمند به بحث و مناظره است. دوستان او نیز در این فن مهارت
دارند. در صورت تمایل میتوانی در روز هشتم ماه ذیحجه (روز ترویه) پیش او بیائی و با هم مناظره کنید.
سلیمان در جواب مأمون گفت من خوشم نمیآید در حضور تو و گروهی از بنی هاشم با ایشان مناظره کنم چون ممکن است
هنگام مناظره فرو ماند و موجب شکست او بشود و نمیتوانم پیگیري از بحث و مناظره کنم.
مأمون گفت اتفاقا من چون تو را میشناختم و قدرت استدلالت را میدانم از پی تو فرستادم. منظوري جز همین ندارم که حد اقل
در یک قسمت او را مغلوب کنی. سلیمان گفت اگر چنین است اشکالی ندارد و فقط مرا با او در یک مجلس جمع کن، دیگر
کارت نباشد، بعد از من گله نکنی.
مأمون کسی را خدمت امام رضا علیه السلام فرستاد و پیغام داد که مردي از اهالی مرو که در مذهبشناسی و کلام بینظیر است، بر
ما وارد شده. اگر موجب ناراحتی شما نیست اینجا تشریف بیاورید.
امام علیه السلام از جاي حرکت کرد تا وضو بسازد. به من و عمران صابی فرمود:
ص: 314
شما جلوتر بروید. ما رفتیم به در خانه مأمون یاسر و خالد دست مرا گرفته پیش مأمون بردند. سلام کردیم. گفت برادرم حضرت
رضا کجا است؟ گفتم مشغول لباس پوشیدن بود. به ما دستور داد جلوتر خدمت برسیم. آنگاه گفتم یا امیر المؤمنین، غلامت عمران
صفحه 179 از 255
صابی بر در خانه است. اگر اجازه میفرمائید او هم داخل شود. اجازه داد. عمران وارد شد.
مأمون بسیار او را احترام نمود. گفت عمران! بالاخره عمرت دراز شد تا جزء بنی هاشم شدي. عمران گفت خداي را سپاسگزارم که
این نعمت را به واسطه شما به من ارزانی داشت.
مأمون به عمران گفت این مرد سلیمان مروزي متکلم و عقیدهشناس خراسان است.
عمران گفت او را میشناسم. خود را برجستهترین دانشمندان خراسان میداند.
اما مسأله بداء را منکر است. مأمون گفت چرا در این مورد با او مناظره نمیکنی؟
عمران پاسخ داد این بسته به میل اوست.
فرمود: در چه چیز صحبت میکردید؟ عمران گفت آقا این مرد «1» در همین هنگام علی بن موسی الرضا علیه السلام وارد شد
سلیمان مروزي است. سلیمان قبل از اینکه سخن عمران تمام شود به او گفت تو راضی هستی هر چه حضرت رضا در این باره
بگوید و عقیده ایشان را قبول داري در مسأله بداء؟
عمران گفت با کمال میل خشنودم که امام علیه السلام براي ما دلیلی در مورد
ص: 315
بداء بیاورد تا بوسیله آن بر صاحبنظران استدلال نمائیم. مأمون گفت نظر شما در مورد بحث این دو نفر چیست؟ امام علیه السلام
فرمود: من منکر بداء نیستم با اینکه خداوند در قرآن میفرماید:
أَ وَ لا یَذْکُرُ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ یَکُ شَیْئاً انسان نمیبیند ما او را آفریدیم با اینکه چیزي نبود و آیه وَ هُوَ الَّذِي یَبْدَؤُا الْخَلْقَ
ثُمَّ یُعِیدُهُ اوست که جهانیان را آفریده سپس باز میگرداند و در این آیه میفرماید: یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ ما یَشاءُ میافزاید در آفرینش هر
چه را بخواهد و آیه دیگر وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِینٍ انسان را از گل سرشت و میفرماید: وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا یُعَذِّبُهُمْ وَ
إِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ گروهی انتظار فرمان خدا را دارند که یا آنها را عذاب کند و یا از ایشان درگذرد و در این آیه میفرماید: وَ ما یُعَمَّرُ
مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِی کِتابٍ هیچ کس عمر طولانی نمیکند و هیچ کس از عمر او کاسته نمیشود مگر اینکه در
کتابی ثبت است.
سلیمان گفت آیا در مورد بداء از آباء گرام چیزي روایت شده؟ فرمود: آري، پدرم از حضرت صادق علیه السلام نقل کرد که
فرمود: خدا را دو علم است:
-1 علمی پنهان و مخفی کسی جز خود او از آن علم اطلاع ندارد که بداء جزء همین علم است.
-2 علمی که به ملائکه و پیامبران آن را آموخته. علماي اهل بیت (امامان) از این علم اطلاع دارند.
سلیمان گفت مایلم از قرآن مطالبی در مورد بداء استخراج فرمائید. فرمود: این آیه که خداوند خطاب به پیامبرش میکند: فَتَوَلَّ
عَنْهُمْ فَما أَنْتَ بِمَلُومٍ از آنها فاصله بگیر تو سرزنش نخواهی شد. خداوند تصمیم داشت آنها را هلاك کند ولی از این تصمیم
صرف نظر کرد. بعد فرمود: وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْري تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ آنها را متوجه ساز. تذکر براي مؤمنین سودمند است.
سلیمان تقاضا کرد بیش از این بفرمائید. فرمود: پدرم از آباء گرام خود نقل کرد که پیامبر اکرم فرمود: خداوند به یکی از پیامبران
وحی کرد که به فلان پادشاه بگو من
ص: 316
در فلان روز و ساعت او را از بین میبرم. آن پیامبر پیغام خدا را رسانید. پادشاه آنچنان به دعا و تضرع به پیشگاه پروردگار
پرداخت، در همان حالی که روي تخت بود و چنان زاري مینمود که از تخت سرازیر شد. میگفت خدایا به من مهلت ده تا پسرم
بزرگ شود و کار خود را بسازم. خداوند به همان پیامبر وحی کرد که پیش آن پادشاه برو و بگو من اجل او را تأخیر انداختم و
صفحه 180 از 255
پانزده سال به عمرش افزودم. پیامبر عرض کرد: خدایا تو میدانی که من تاکنون دروغ نگفتهام. خداوند به او خطاب نمود که تو
یک مأمور هستی. پیغام مرا برسان. کسی را یاراي آن نیست که از کردار خدا بازخواست نماید.
در این موقع امام علی بن موسی الرضا علیه السلام رو به سلیمان نمود فرمود:
اعتقاد یهودان را پیدا کردهاي؟ سلیمان عرض کرد به خدا پناه میبرم از چنین اعتقادي. مگر یهود چه اعتقادي دارند؟ فرمود: آنها
میگویند یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَۀٌ دست خدا بسته است. منظورشان اینست که خداوند جهان را آفرید. دیگر کاري ندارد و هیچ کم و زیاد و
تغییر و تبدیلی نمیدهد. خداوند در پاسخ این اعتقاد میفرماید: غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا دستهاي ایشان بسته باد و لعنت بر آنها
از چنین گفتاري. شنیدم گروهی از پدرم موسی بن جعفر علیه السلام راجع به بداء پرسیدند. فرمود: مردم نمیتوانند منکر بداء شوند
که خداوند در قرآن میفرماید:
گروهی را نگه میدارد و نمیدانند آیا آمرزیده میشوند یا عذاب خواهند شد (پس خداوند در مورد آنها هر تصمیمی که بخواهد
میگیرد و این خود یک نوع از بداء است).
سلیمان گفت آقا بفرمائید آیه إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَۀِ الْقَدْرِ در باره چه چیز نازل شده؟ فرمود: در شب قدر خداوند مقدرات از این سال تا
سال بعد را تعیین میکند از قبیل مرگ و زندگی و بد و خوب و روزیها. آنچه را در آن شب مقدر نماید از حوادث حتمی است.
سلیمان گفت اینک متوجه شدم، اما تقاضا دارم باز بیشتر برایم توضیح بفرمائید. فرمود: سلیمان! امور در نزد خداوند معین و مسجل
هستند. بعضی را تقدیم
ص: 317
و برخی را تأخیر میاندازد بنا به خواست و اراده خود.
علی علیه السلام میفرمود علم دو نوع است:
-1 علمی است که خداوند به ملائکه و پیامبران آموخته است آن شدنی است.
هرگز خداوند خویشتن و ملائکه و پیامبران را دروغگو نخواهد ساخت.
-2 علمی که در نزد او مخزون و مکتوم است و هیچ کدام از مخلوقات بر آن اطلاع ندارند. هر چه بخواهند از آن علم مقدم
میدارد و آنچه بخواهد تأخیر میاندازد و برخی را از میان میبرد و برخی را نگه میدارد.
سلیمان رو به مأمون نموده، گفت یا امیر المؤمنین از امروز به بعد دیگر منکر بداء نخواهم شد و هرگز تکذیب این اعتقاد را
نمیکنم.
مأمون به سلیمان گفت اینک تو از حضرت رضا سؤال کن. ولی درست دقت نما و انصاف را از دست مده. سلیمان گفت آقا اجازه
میفرمائی از شما سؤالی کنم؟
فرمود: هر چه مایلی بپرس. سلیمان گفت شما چه میفرمائید در باره کسی که اراده را اسم و صفت از براي خدا قرار میدهد مانند
حی، سمیع، بصیر، قدیر؟
حضرت رضا فرمود: شما میگوئید موجودات بوجود آمده و اختلاف پیدا کردهاند بواسطه خواست و اراده خدا است، اما نمیگوئید
بوجود آمده و اختلاف یافته چون خدا سمیع و بصیر است. این خود یک دلیل واضح است بر اینکه مانند سمیع و بصیر و قدیر نیست
(یعنی اراده از صفات ذات نیست).
سلیمان گفت پس در ازل مرید بوده. حضرت رضا پرسید آیا اراده او غیر او است؟ گفت آري. فرمود: در این صورت تو با خداوند
چیز دیگري را ثابت کردي که ازلی است و معتقد به دو قدیم و ازلی شدي. سلیمان گفت نه سخن من موجب اثبات دو ازلی و
قدیم نمیشود. فرمود: پس تو میگوئی اراده خدا ازلی نیست؟
صفحه 181 از 255
سلیمان در جواب چنان متحیر مانده بود که گفت نه ازلی است اراده او قدیم است. مأمون از این جواب ضد و نقیض سلیمان
برآشفت. فریاد زد سلیمان آیا با مثل حضرت رضا مکابره میکنی و بیمطالعه سخن میگوئی؟ متوجه حرفهاي خود باش.
نمیبینی اطرافت چقدر از سخنسنجان و اهل نظر گوش فرا داشتهاند؟
ص: 318
مأمون رو به جانب حضرت رضا علیه السلام نموده، گفت بحث خود را ادامه دهید. او متکلم خراسان است. باز امام (ع) به او فرمود:
بالاخره اراده را قدیمی میدانی یا غیر قدیم زیرا اگر چیزي ازلی نبود باید حادث باشد و اگر حادث باشد هرگز نمیتواند ازلی
باشد.
سلیمان گفت اراده خدا جزئی از اوست، همان طور که شنوائی جزئی و بینائی جزئی و علم جزئی از اوست. حضرت رضا علیه
فرمود: پس ارادهکننده (مرید) مانند سمیع و بصیر نیست (چون این .«1» السلام سؤال کرد پس اراده، نفس خدا است؟ گفت نه
صفات عین ذات خدا است) و سلیمان میگفت اراده عین ذات او نیست.
سلیمان در جواب گفت خدا اراده نفس خود را کرده، چنانچه نفس خویش را شنیده و نفس خود را میبیند و علم به نفس خود
دارد. حضرت رضا فرمود: معنی اینکه نفس خود را اراده نموده یعنی چه؟ اراده کرده چیزي باشد یا اراده کرده حی و زنده باشد یا
شنوا و بینا باشد یا قدیر و توانا؟
گفت بلی، منظورم همین است. فرمود: پس این حی و سمیع و بصیر و علیم بوسیله ارادهاش بوجود آمده؟ سلیمان که متوجه شد
تفسیر نامناسبی براي اراده کرده و به اشکال بر میخورد گفت نه، چنین نیست که اینها به ارادهاش به وجود آمده باشد.
حضرت رضا فرمود: پس در این صورت اینکه میگوئی به ارادهاش حی بودن و سمیع و بصیر بودن پیدا شده، حرفی است بیمعنی،
زیرا گفتی به ارادهاش به وجود نیامده. باز سلیمان نتوانست حرف سابق خود را منکر شود، گفت چرا، همه اینها به ارادهاش پیدا
شده. در این موقع مأمون و اطرافیان با صداي بلند شروع به خنده کردند.
حضرت رضا علیه السلام نیز خندید و رو به جانب حاضرین نموده، فرمود: پس بنا به عقیده تو، خدا از وضعی که داشته تغییر یافته و
دگرگونی در او پیدا شده (چون به ارادهاش شنوائی و بینائی و ... به وجود آمده) و این اعتقادي است که خداوند، منزه از
ص: 319
آن است و نمیتوان به خدا نسبت داد. سلیمان از جواب و ادامه سخن عاجز شد.
سپس حضرت رضا علیه السلام فرمود: سلیمان از تو سؤالی میکنم. عرض کرد فدایت شوم. فرمود: بگو ببینم تو و پیروانت با مردم
بحث و مناظره میکنید با مطالبی که خودتان میفهمید و میدانید یا با چیزهائی که نمیفهمید و نمیدانید؟ عرض کرد با چیزهائی
که میفهمیم و میدانیم.
حضرت رضا علیه السلام فرمود: پس در این صورت مردم چنین میپندارند که ارادهکننده، غیر از اراده است و مرید قبل از اراده
وجود دارد و فاعل قبل از مفعول است. این اعتقاد شما را باطل میکند که مدعی هستید مرید و اراده شما واحد است.
سلیمان گفت فدایت شوم این مطلب منطبق با صورتی که مردم میفهمند و میدانند نیست. فرمود: پس شما ادعا میکنید از چیزي
اطلاع دارید بدون معرفت و گفتید اراده مانند شنوائی و بینائی است، با این توجیه که کردي چنین ادعائی بر خلاف فهم و عقل
مردم است (چنین چیزي را نمیتوان اثبات نمود).
سپس حضرت رضا علیه السلام فرمود: سلیمان! آیا خداوند تمام آنچه در بهشت و جهنم است میداند؟ سلیمان در پاسخ گفت
آري. فرمود: پس هر چه در بهشت است همانهائی است که خدا میداند؟! سلیمان گفت همین طور است.
فرمود: اگر آنچه خداوند از نعمتهاي بهشت میداند همه را به آنها ارزانی داشت، بطوري که هیچ چیز باقی نمیماند. آیا دیگر به
صفحه 182 از 255
آنها چیز اضافهاي نمیدهد و به همان مقدار اکتفا مینماید؟ سلیمان گفت نه، اضافه میدهد. فرمود: در این صورت اضافه داد
چیزي را که در علم او نبود و نمیدانست که خواهد بود.
سلیمان گفت اضافه دادن انتهائی ندارد. امام علیه السلام فرمود: پس در این صورت خداوند احاطه علمی به آنچه در بهشت و جهنم
است نخواهد داشت، زیرا انتهاي آن را نمیداند. وقتی احاطه علمی نداشت نمیداند چه چیز در بهشت و جهنم خواهد بود. خداوند
منزه است از چنین نسبتی.
سلیمان گفت ما که میگوئیم نمیداند، چون انتها ندارد زیرا خداوند عالم آخرت را سراي جاوید دانسته. ما نمیخواهیم براي آن
انقطاع و تمام شدن قرار دهیم.
ص: 320
امام علیه السلام فرمود: علم خدا به آنها، موجب انقطاع عالم آخرت نمیشود زیرا خداوند میداند بعد اضافه میدهد و قطع نمیکند
از آنها. در قرآن کریم همین مطلب را فرموده کُلَّما نَضِ جَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ. و براي اهل بهشت
میفرماید عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ و این آیه وَ فاکِهَۀٍ کَثِیرَةٍ لا مَقْطُوعَۀٍ وَ لا مَمْنُوعَۀٍ.
خداوند این نعمت را میداند و اضافه دادن را هم از آنها نمیبرد. مگر تو معتقد نیستی که هر چه اهل بهشت میخورند و
میآشامند، جاي آن باز پر میشود؟ گفت چرا. فرمود: پس وقتی جاي نعمت قبلی را پر میکند و خالی نمیماند، آیا از آنها قطع
نموده؟ سلیمان گفت نه. فرمود: پس هر چه در آنجا وجود داشته باشد وقتی جایش پر شود از آنها قطع ننموده. سلیمان گفت از
آنها میبرد و قطع نمیکند و اضافه به آنها نمیدهد. حضرت رضا علیه السلام فرمود: در این صورت تمام میشود نعمتهاي بهشت
و این خلاف جاوید بودن و خلود است و خلاف کتاب خدا است که میفرماید لَهُمْ ما یَشاؤُنَ فِیها وَ لَدَیْنا مَزِیدٌ و میفرماید عَطاءً
غَیْرَ مَجْ ذُوذٍ و میفرماید وَ ما هُمْ مِنْها بِمُخْرَجِینَ و میفرماید خالِدِینَ فِیها أَبَداً* و میفرماید وَ فاکِهَۀٍ کَثِیرَةٍ لا مَقْطُوعَۀٍ وَ لا مَمْنُوعَۀٍ.
سلیمان نتوانست جوابی بدهد.
سپس حضرت رضا علیه السلام فرمود: سلیمان! بگو ببینم، اراده فعل است یا غیر فعل؟! گفت فعل است. فرمود: پس آفریده خدا
است زیرا تمام افعال حادث هستند. سلیمان گفت نه فعل نیست. فرمود: پس با خدا چیز دیگري از قدیم بوده؟
سلیمان گفت اراده انشاء و به وجود آوردن است.
فرمود: سلیمان! این همان مطلبی است که بر ضرار و پیروان او شما خرده میگیرید که آنها معتقدند هر چه خداوند آفریده در
آسمان یا زمین یا در دریا و خشکی از قبیل سگ و خوك یا میمون یا انسان و یا جنبنده، همه اراده خدا هستند و اراده خدا زندگی
میکند و میمیرد، میرود و میخورد و میآشامد و ازدواج میکند و میزاید، ظلم میکند و کارهاي زشت انجام میدهد، کافر و
مشرك میشود. ما از آنها اظهار بیزاري مینمائیم و دشمن آنهائیم. اینست حد و مرز اعتقاد آنها.
ص: 321
سلیمان گفت اراده مانند سمع و بصر و علم است. امام علیه السلام فرمود: باز برگشتی به مطلب اول. براي بار دیگر ادعاي قبلی را
کردي. حالا بگو ببینم، سمع و بصر و علم مخلوق است یا غیر مخلوق؟ سلیمان گفت مصنوع و مخلوق نیست.
فرمود: پس اگر مصنوع و مخلوق نیست، چگونه آن را از خدا نفی میکنید؟ یک بار میگوئید اراده نکرده و بار دیگر میگوئید
اراده کرده، با اینکه بنا به اعتقاد شما مخلوق او نیست.
سلیمان گفت این مثل سخن ما است که میگوئیم یک بار دانست و یک بار میگوئیم ندانست. (مثلا ممکن است مداد نباشد اما
علم به مداد باشد) ولی نفی مداد نفی اراده است، زیرا وقتی چیزي را اراده نکرد اراده وجود ندارد، اما علم هست با اینکه ممکن
است معلوم وجود نداشته باشد مانند دیدن که انسان بینا است با اینکه ممکن است دیدنی وجود نداشته باشد و علم هم باشد با اینکه
صفحه 183 از 255
معلومی نباشد.
سلیمان گفت اراده مصنوع و مخلوق است. فرمود: پس مخلوق و محدث است و مانند سمع و بصر نیست زیرا سمع و بصر مخلوق و
مصنوع نیستند، با اینکه اراده مصنوع است.
سلیمان گفت اراده صفتی از صفات خدا است که قدیم است. فرمود: پس انسان نیز باید قدیم و ازلی باشد، زیرا صفات خدا قدیم و
ازلی (و خلقت انسان را از قدیم اراده کرده بنا به عرض تو). سلیمان در جواب گفت نه، چنین لزومی ندارد، چون این کار را نکرده.
حضرت رضا علیه السلام فرمود: خراسانی! چقدر اشتباه میکنی؟! مگر بوسیله اراده و سخن او اشیاء بوجود نمیآیند؟ سلیمان گفت
نه. فرمود: پس اگر با اراده و مشیت و امر و مباشرت خدا نباشد، چگونه است؟ خدا منزه است از چنین نسبتی.
سلیمان باز در جواب فرو ماند.
سپس فرمود: سلیمان! این آیه را برایم توضیح بده وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَۀً
ص: 322
أَمَرْنا مُتْرَفِیها فَفَسَقُوا فِیها
آیا خداوند در آن حال اراده را بوجود میآورد؟ .«1»
جواب داد آري. فرمود: در صورتی که اراده بوجود آورد اعتقاد تو که اراده خود خدا است یا جزئی از اوست باطل میشود، زیرا
خداوند خود را بوجود نمیآورد و نه تغییري در او پیدا میشود منزه است از چنین نسبتها.
سلیمان گفت نه معنی آن نیست که اراده بوجود میآورد. فرمود: پس یعنی چه؟ سلیمان جواب داد منظور انجام کار است.
حضرت رضا علیه السلام فرمود: واي بر تو. چقدر این مطلب را تکرار میکنی.
من که گفتم اراده محدث است چون انجام کار محدث است و قدیم نیست. سلیمان که دیگر فرو مانده بود گفت پس معنی ندارد.
فرمود: به نظر تو خداوند خود را توصیف نموده با ارادهاي که معنی ندارد در صورتی که معنی قدیم و حدوثی نداشته باشد. ادعاي
تو باطل میشود که میگوئی خداوند ازلا و ابدا اراده داشته. سلیمان گفت منظورم این است که اراده یکی از افعال ازلی خدا است.
فرمود: مگر نمیدانی چیزي که ازلی بود دیگر مفعول نمیشود و قدیم هرگز حادث نمیباشد در حالت واحده باز سلیمان در جواب
فرو ماند.
حضرت رضا علیه السلام فرمود: اشکال ندارد، سؤال خود را تمام کن. سلیمان گفت اراده یکی از صفات خدا است. حضرت رضا
علیه السلام فرمود: چقدر تکرار میکنی که یکی از صفات خدا است. این صفت محدث است یا قدیم؟ سلیمان گفت صفات
محدث است. حضرت رضا علیه السلام فرمود: الله اکبر، پس اراده محدث است و اگر از صفات قدیم او باشد نباید چیزي را اراده
کرده باشد (زیرا اراده ازلی یا تعلق به شیء ازلی میگیرد که ادعائی است محال، چون شیء قدیم و ازلی مفعول و محدث نمیتواند
باشد یا اراده به چیز حادث تعلق میگیرد در این صورت موجب میشود که اراده از مراد تخلف پذیرد که این نیز جایز نمیباشد).
فرمود: چیز
ص: 323
قدیم و ازلی نمیتواند مفعول قرار گیرد.
سلیمان گفت اشیاء اراده نیستند چنانچه ضرار معتقد است و اراده او به چیزي تعلق نگرفته است. حضرت رضا علیه السلام فرمود:
یاوهسرائی میکنی و پرت و پلا میگوئی. اگر اراده چنین باشد و قدیم و ازلی باشد این صفت چیزي است که شعور ندارد (مثل
آتش که سوزاندن او قهري است باید اراده خدا هم قهري باشد) منزه است از چنین نسبتی.
سلیمان گفت سرورم! من گفتم که مانند سمع و بصر و علم است. مأمون پرخاش کرده گفت سلیمان! این چقدر غلط و اشتباه است
صفحه 184 از 255
که از تو سر میزند و چقدر تکرار میکنی. این مطلب را رها کن و در مطلب دیگري وارد شو، زیرا تو بیش از این نمیتوانی حرفی
بزنی.
حضرت رضا علیه السلام رو به مأمون نموده فرمود: او را واگذار. سخنش را قطع نکن که همین کار را دلیل بر حقانیت خود
میگیرد. به سلیمان فرمود: حرف خود را بزن.
سلیمان باز گفت من از اول گفتم که مانند سمع و بصر و علم است. حضرت رضا علیه السلام فرمود: اشکالی ندارد. بگو ببینم معنی
اینها چیست یک معنی دارد یا معانی مختلف؟ سلیمان گفت یک معنی دارد. فرمود: اگر داراي یک معنی باشد پس اراده قیام
همان اراده قعود است و اراده حیات بسان اراده مرگ است زیرا یک اراده دارد و بعضی از آن مقدم بر بعض دیگر نیست و چند
جزء مخالف ندارد. یک شیء واحد است.
سلیمان گفت معنی آن مختلف است. فرمود: بگو ببینم آیا مرید همان اراده است یا غیر اراده است؟ سلیمان گفت مرید همان اراده
است. فرمود: پس مرید نیز بنا به عقیده شما مختلف است چون او خود اراده است. سلیمان که باز فرو مانده بود گفت نه سرورم!
اراده، مرید نیست. حضرت رضا علیه السلام فرمود: پس اراده محدث است نه قدیم و گر نه لازم میآید با او دیگري باشد. درست
توجه کن و سخن خود را ادامه بده.
ص: 324
سلیمان گفت اراده اسمی است از اسماء خدا. حضرت رضا علیه السلام فرمود:
آیا این نام را خودش براي خویش گذاشته؟ سلیمان گفت نه، به این نام خود را ننامیده. فرمود: پس تو میتوانی اسمی که خودش
نگذاشته به او نسبت دهی. سلیمان گفت خویشتن را به این توصیف نموده که مرید است. حضرت رضا علیه السلام فرمود: این که
خود را توصیف نموده مرید است. دلیل نمیشود که منظورش این باشد که اراده است یا منظورش این باشد که اراده اسمی از
اسمهاي اوست.
سلیمان گفت اراده خدا، علم خدا است. حضرت رضا علیه السلام فرمودند:
نادان، پس وقتی چیزي را دانست او را اراده کرده. گفت آري. فرمود: پس وقتی چیزي را اراده نکرد آن را نمیداند. سلیمان گفت
همین طور است.
فرمود: از کجا چنین ادعائی را میکنی؟! و چه دلیل داري که اراده خدا، علم اوست با اینکه خداوند چیزهائی را میداند که هرگز
اراده آنها را نخواهد کرد. دلیل این مطلب این آیه قرآن است وَ لَئِنْ شِئْنا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِي أَوْحَیْنا إِلَیْکَ. خداوند میداند چگونه وحی
را از میان ببرد ولی هرگز نبرده. سلیمان گفت چون کار را تمام کرده و فارغ شده و چیزي اضافه نخواهد کرد. حضرت رضا علیه
السلام فرمود: این عقیده یهودان است. اگر چنین عقیدهاي صحیح باشد چگونه در قرآن میفرماید ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ. سلیمان
گفت منظورش این است که قادر به این کار است.
فرمود: پس وعده میدهد ولی وفا نمیکند. پس چگونه میفرماید یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ ما یَشاءُ و میفرماید یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ
عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ. با اینکه کار را تمام کرده باشد این آیات دیگر معنی ندارد. سلیمان در جواب فرو ماند.
حضرت رضا علیه السلام فرمود: سلیمان! آیا ممکن است که خداوند بداند انسانی خواهد بود ولی اراده خلق انسانی را هرگز نکند
یا بداند انسانی میمیرد و اراده نکند که امروز بمیرد؟ سلیمان جواب داد آري. حضرت رضا علیه السلام فرمود: پس در این صورت
میداند چیزي را که در اراده دارد باشد و چیزي را که اراده ندارد باشد. سلیمان گفت میداند که این دو با هم خواهند بود.
حضرت رضا علیه السلام فرمود: در این صورت میداند انسانی زنده است، مرده است، ایستاده و نشسته، کور و
ص: 325
صفحه 185 از 255
بینا است در یک حالت و این محال است. عرض کرد فدایت شوم او میداند یکی از این حالات هست نه دیگري. فرمود: اشکالی
ندارد. کدامیک از آنها هست آنچه اراده کرده باشد یا آنچه اراده نکرده؟ سلیمان گفت چیزي که اراده کرده باشد.
حضرت رضا خندید. مأمون و سایر دانشمندان حاضر نیز خندیدند. فرمود: غلط کردي و گفته خود را زیر پا گذاشتی زیرا گفتی او
میداند انسانی میمیرد امروز و اراده مرگ او را نمیکند و میداند چیزي را میآفریند و اراده آفرینش آنها را ندارد.
وقتی علم به نظر شما جایز نباشد در مورد چیزي را که اراده نکرده باشد پس خداوند فقط چیزي را میداند که اراده کرده وجود
داشته باشد (چیز دیگر را که اراده نکرده نمیداند این مخالف حرف قبل تو است). سلیمان گفت منظورم این است که اراده نه خدا
است و نه غیر خدا. حضرت رضا فرمود: نادان! وقتی میگوئی خدا نیست او را غیر خدا فرض کردهاي. وقتی میگوئی خدا است او
را ذات خدا شمردهاي.
سلیمان گفت پس او میداند چگونه چیزي را میآفریند. فرمود: آري. سلیمان گفت در این صورت اثبات چیزي در ازل لازم
میآید (این سخن را سلیمان از آن جهت میگوید که خیال میکند علم به شیء موجب وجود آن شیء میشود) حضرت رضا علیه
السلام فرمود: سخن نادرستی گفتی. زیرا شخص ممکن است بنّاي خوبی باشد با اینکه بنائی نکند و خیاط ماهري باشد و خیاطی
نکند و یا کاري را خوب انجام دهد گر چه تاکنون آن کار را انجام نداده باشد (یعنی علم به شیء موجب وجود آن نمیشود).
سپس فرمود: سلیمان! آیا خداوند میداند که یکتا است و چیزي با او نیست؟ گفت آري. فرمود: پس موجب اثبات چیزي در ازل
میشود این علم خدا.
سلیمان گفت او نمیداند که یکتا است و چیزي با او نیست. حضرت رضا فرمودند: تو این مطلب را میدانی؟ گفت آري. فرمود:
پس تو از خدا داناتري؟! سلیمان گفت این سؤال محال است. فرمود: در نزد تو محال است که یکتا باشد و چیزي با او نباشد و او
سمیع، بصیر، حکیم، قادر، علیم و خبیر باشد. گفت آري.
فرمود: پس چطور از خود خبر میدهد که واحد، حی، سمیع، بصیر، حکیم، قادر، علیم و خبیر است با اینکه خودش نمیداند که
چنین هست؟! این ادعا رد حرف خدا
ص: 326
است و تکذیب نمودن اوست که خداوند منزه از چنین نسبتی است.
سپس حضرت رضا علیه السلام فرمود: پس چگونه میآفریند چیزي را که ساخت آن را نمیداند و اطلاع ندارد و چگونه است آن
وقتی که سازنده نداند چگونه میسازد چیزي را قبل از ساختن آن. او متحیر و سرگردان است که منزه است خداوند از چنین نسبتی.
سلیمان گفت اراده همان قدرت است. حضرت رضا علیه السلام فرمود: خداوند قدرت دارد بر چیزي که هرگز اراده آن را نکرده.
باید هم چنین باشد. زیرا میفرماید وَ لَئِنْ شِئْنا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِي أَوْحَیْنا إِلَیْکَ. اگر اراده همان قدرت باشد، پس باید اراده از بین بردن
وحی را نموده باشد، چون قدرت از بین بردن آن را دارد. سلیمان نتوانست حرفی بزند. مأمون گفت سلیمان! این آقا داناترین فرد
بنی هاشم است. بعد مجلس به هم خورد و متفرق شدند.
شیخ صدوق رحمۀ الله علیه، پس از ذکر این دو خبر مینویسد: مأمون هر یک از دانشمندان و متکلمین را که میشنید در جایی
هست او را به حضور میخواند تا با حضرت رضا علیه السلام به مناظره پردازد. چون زیاد علاقه داشت یک نفر آن جناب را مغلوب
کند. چون سخت به آن جناب و مقام علمی ایشان حسد میورزید.
ولی حضرت رضا علیه السلام با احدي مناظره نکرد مگر اینکه اقرار به فضل او کرد و حجت را بر آنها تمام نمود زیرا خداوند
پیوسته حجت خود را بالاتر قرار میدهد و حجت خویش را یاري مینماید.
این وعده را در قرآن کریم خود داده است إِنَّا لَنَنْصُ رُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا منظور از وَ الَّذِینَ آمَنُوا در آیه ائمه هدي
صفحه 186 از 255
علیهم السلام و پیروان عارف به آنها و کسانی که اخذ علم از ایشان نمودهاند آنها را یاري میکند با حجت و استدلال بر مخالفین تا
وقتی در دنیا هستند همین طور نیز در آخرت خداوند وعده خلافی نخواهد کرد.
. عیون الاخبار صفحه 345
صفوان بن یحیی دوست صابري گفت ابو قره دوست جاثلیق از من درخواست
ص: 327
کرد که او را خدمت حضرت رضا علیه السلام ببرم. از امام علیه السلام اجازه خواستم، فرمود: بگو بیاید. وقتی وارد شد، به زمین
افتاد و فرش امام را بوسید و گفت در دین ما چنین رسم است که شخصیتهاي بزرگ زمان خود را احترام نمائیم. سپس گفت آقا
چه میفرمائید در باره گروهی که ادعائی بنمایند گروه دیگري سخن آنها را تائید میکنند؟ فرمود: این ادعا به نفع گروه اول ثابت
میشود. گفت اما گروه دیگري ادعائی میکنند ولی شاهدي از غیر کیش و مذهب خود پیدا میکنند. فرمود: آنها به نفع خود
نمیتوانند مدعی را اثبات نمایند.
ابو قره گفت ما ادعا کردیم که عیسی روح الله و کلمۀ الله است مسلمانان ادعاي ما را پذیرفتند ولی مسلمانان ادعا کردند که محمد
صلی الله علیه و آله پیامبر است اما ما تابع آنها نشدیم، پس آنچه ما مدعی هستیم بهتر است از آنچه آنها ادعا کردهاند.
حضرت رضا علیه السلام فرمود: اسم تو چیست؟
گفت یوحنا. فرمود: یوحنا ما به آن عیسی ایمان داریم که ایمان به محمد داشته باشد و بشارت به آمدن او بدهد و اقرار نماید براي
خود که بنده خدا است. اگر آن عیسی که تو معتقدي روح الله و کلمۀ الله است، عیسائی است که ایمان به محمد ندارد و بشارت به
او نمیدهد و اقرار به بندگی خود نسبت به خدا ندارد، ما از چنین عیسائی بیزاریم. پس ما و تو چطور در یک عقیده اجتماع
نمودیم. از جاي حرکت کرده، گفت به صفوان حرکت کن برویم این جلسه، براي ما سودي ندارد.
. عیون اخبار الرضا علیه السلام صفحه 77
ابو الصلت عبد السلام بن صالح هروي گفت مأمون از حضرت رضا علیه السلام این آیه را پرسید وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ
الْأَرْضَ فِی سِتَّۀِ أَیَّامٍ وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَی الْماءِ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا. فرمود: خداوند تبارك و تعالی عرش و آب و ملائکه را
آفرید قبل از آفریدن آسمانها و زمین. ملائکه به واسطه وجود خودشان و عرش و آب استدلال بر وجود خداي تبارك و تعالی
میکردند. سپس عرش خود را بر آب نهاد تا قدرت خویش را به ملائکه نشان دهد و بدانند خداوند بر هر چیزي قادر است. سپس
عرش خود را برافراشت و آن را بالاي هفت آسمان قرار داد.
ص: 328
پس از آن آسمانها و زمین را آفرید در شش روز. در حالی که استیلا بر عرش داشت تا ملائکه متوجه شوند خداوند آنچه را
میآفریند به تدریج و بفهمند و استدلال نمایند به حدوث و آفریده بودن موجودات یکی پس از دیگري. خداوند عرش را نیافرید به
واسطه احتیاج به آن، چون از عرش بینیاز است و از هر چه آفریده و توصیف نمیشود به اینکه در جایی قرار دارد چون جسم
نیست، منزه است از صفات مخلوقات خویش.
اما این فرموده خداوند لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا. خداوند خلق را آفرید تا آنها را بوسیله تکلیف و عبادت بیازماید نه آزمونی که
براي خودش امتحان و تجربه باشد. زیرا او خود عالم به تمام چیزها است. مأمون گفت عقده دلم را گشودي خدا عقده دلت را
بگشاید یا ابا الحسن. سپس گفت یا ابن رسول الله معنی این آیه چیست؟ وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعاً أَ فَأَنْتَ
تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّی یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ.
حضرت رضا علیه السلام فرمود: پدرم نقل کرد از آباء گرام خود از علی بن ابی طالب علیهم السلام که فرمود: مسلمانان به پیامبر
صفحه 187 از 255
اکرم صلی الله علیه و آله عرض کردند یا رسول الله اگر به اجبار وادار کنی مردم را که ایمان آورند عده ما زیاد میشود و بر دشمن
پیروز میشویم. فرمود: من کاري را از پیش خود انجام نمیدهم که بدعتگذارم گزارم، بدون اینکه دستوري به من رسیده باشد و
زور و اکراهی ندارم.
خداوند این آیه را نازل کرد که یا محمد (اگر بخواهد پروردگارت، تمام مردم روي زمین ایمان میآورند) بصورت اجبار و
اضطرار چنانچه این ایمان اضطراري را در آخرت با مشاهده کردن عذاب میآورند. اگر چنین کاري بکنم دیگر استحقاق ثواب و
ستایشی از طرف من نخواهند داشت. من میخواهم آنها به میل خود، بدون اجبار ایمان بیاورند تا شایسته مقام و لطف و سکوت
دائم در بهشت شوند (آیا تو میخواهی وادار کنی مردم به زور ایمان آورند).
اما این آیه وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ. معنی آیه این نیست که ایمان آوردن را بر آنها تحریم نماید. معنی آیه اینست
ایمان نمیآورد هیچ کس مگر
ص: 329
به اجازه خدا و اجازه او امر کردن به ایمان است. تکلیف و تعبد اجباري و الزامی نیست. این اجبار هنگام زوال تکلیف و پرستش
است (یعنی بعد از مرگ). مأمون گفت عقده دلم را گشودي یا ابا الحسن، خداوند عقده دلت را بگشاید. این آیه را برایم توضیح
دهید الَّذِینَ کانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطاءٍ عَنْ ذِکْرِي وَ کانُوا لا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً. فرمود: پرده روي چشم مانع ذکر نیست زیرا ذکر با چشم
دیده نمیشود ولی خداوند تشبیه نموده آنهائی را که کافر به ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام هستند.
به کورها که گفتار پیامبر صلی الله علیه و آله را در باره او سنگین میشمردند و طاقت شنیدنش را نداشتند. مأمون گفت مرا آسوده
کردي خدا آسودهات کند.
این هم مناظرهاي از حضرت رضا علیه السلام
صفوان بن یحیی گفت ابو قرهي محدث دوست شبرمه از من درخواست کرد براي او از حضرت رضا علیه السلام اجازه بگیرم.
اجازه گرفتم. خدمت امام علیه السلام رسید. چندین مسأله از حلال و حرام و احکام و واجبات پرسید تا بالاخره سؤالش منتهی به
توحید گردید. عرض کرد فدایت شوم توضیحی در باره سخن با موسی بدهید.
فرمود: خدا میداند که به کدام لهجه با او صحبت کرده بسریانی یا عبري.
ابو قره با دست زبان خود را گرفت. گفت منظورم از این زبان است.
فرمود: منزه است خدا از آنچه تو میگوئی پناه میبرم به خدا که او را شبیه مخلوقش قرار دهم یا مثل مردم حرف بزند. او را مثل و
مانندي نیست و گوینده و فاعلی مانند او وجود ندارد.
پرسید چگونه سخن گفته؟ فرمود: سخن خدا با مردم مانند سخن مردم با یک دیگر نیست. بوسیله زبان و دهان صحبت نمیکند
ولی میگوید باش. با اراده او بوجود میآید. آنچه خدا به موسی خطاب نموده از امر و نهی بدون اینکه در آن مورد فکر و اندیشه
نماید.
ص: 330
ابو قره گفت در باره کتابهاي آسمانی چه میفرمائید؟ حضرت رضا علیه السلام فرمود: تورات و انجیل و زبور و فرقان و هر کتابی
و آن کتابها، غیر خدا «1» که خدا فرستاده کلام خدا است که براي جهانیان چراغ هدایت و راهنما است. تمام آنها آفریده شده است
و در آیه دیگر ما یَأْتِیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلَّا اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ «2» هستند. چنانچه در قرآن نیز میفرماید: أَوْ یُحْدِثُ لَهُمْ ذِکْراً
صفحه 188 از 255
خداوند تمام کتابهاي آسمانی را به وجود آورده. .«3» یَلْعَبُونَ
ابو قره گفت آیا فنا پذیرند؟ فرمود: مسلمانان اجماع نموده و بر این مطلب اتفاق دارند که غیر خدا هر چه هست فانی است. غیر خدا
و یا میگویند « پروردگار قرآن » فعل اوست. تورات و انجیل و زبور و فرقان همه فعل خدایند. مگر نشنیدهاي که مردم میگویند
خداي من این فلان کس است با اینکه خدا او را بهتر میشناسد. روزها به گرسنگی و شبها به بیداري به » قرآن روز قیامت میگوید
همین طور است تورات و انجیل و زبور. تمام آنها مخلوق و آفریده هستند. آنها را کسی به وجود .« سر برده. مرا شفیع او قرار ده
آورده که مثل و مانند ندارد و وسیله راهنمائی خردمندان قرار داده. کسی که معتقد باشد که این کتابها پیوسته با خدا بودهاند، باید
بگوید خدا تنها قدیم نیست و یکتا نخواهد بود. کلام نیز همیشه با او بوده از ازل. با اینکه خدا هم نیستند.
ابو قره گفت ما روایت داریم که تمام کتابهاي آسمانی روز قیامت میآیند در حالی که مردم در صحراي محشرند و به صف در
مقابل پروردگار ایستاده تماشا میکنند. این کتابها برگشت به خدا میکنند چون جزء او هستند و به سوي او بر میگردند.
ص: 331
حضرت رضا علیه السلام فرمود: نصرانیان نیز در باره عیسی همین عقیده را داشتند که جزء او است و به سوي او برمیگردد.
زردشتیان نیز در باره آتش و خورشید همین عقیده را دارند و میگویند جزء خدا است و به سوي او برمیگردد. خداي ما منزه است
از اینکه جزء پذیر باشد، زیاد و کمی مخلوق هستند و دلالت میکنند بر خالق خود.
ابو قره گفت روایت داریم که خداوند دیده شدن و کلام را بین دو پیامبر تقسیم نموده. کلام را به موسی داده و دیده شدن را به
حضرت محمد صلی الله علیه و آله.
حضرت رضا علیه السلام فرمود: پس آن شخص که بود به جهانیان اعلام کرد از جانب خدا: که دیدهها او را درك نمیکنند و
نمیتوانند تصورش کنند و مانند ندارد.
مگر این اعلامیهها از محمد مصطفی صلی الله علیه و آله نیست؟ گفت چرا. فرمود:
پس چطور میشود که شخصی از جانب خدا به مردم اعلام کند که من از طرف خدا مبعوث شدهام و شما را به دین خدا دعوت
میکنم. او میفرماید: لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ لا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ.
بعد خودش میگوید من با چشم خود او را دیدهام و تصورش کردهام که به صورت انسان است. خجالت نمیکشید از چنین نسبتها.
خدانشناسها و کفار نمیتوانند چنین نسبتی به پیامبر ما بدهند که از جانب خدا دستوري بیاورد. بعد بر خلاف آن نیز به طریق دیگر
سخن میگوید.
.«1» ابو قره گفت خداوند در قرآن میفرماید: وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَۀً أُخْري
حضرت رضا علیه السلام فرمود: آیه بعد معنی میکند که پیامبر اکرم چه چیز را دیده.
ما کَ ذَبَ الْفُؤادُ ما رَأي قلب محمد دروغ نمیگوید نسبت به آنچه چشمهایش دیده. در این آیه معنی میکند که چشمهایش چه
چیز را دیده. لَقَدْ رَأي مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْري آیات و نشانههاي بزرگ خدا را دیده. غیر از خداست. در این آیه میفرماید: وَ لا
یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً اگر چشمها او را ببینند پس احاطه علمی
ص: 332
به او پیدا کردهاند و شناسائی به موجود آمده.
ابو قره گفت پس روایت را صحیح نمیدانید. فرمود: وقتی روایت مخالف قرآن و اجماع مسلمانان باشد البته تکذیب میکنم، زیرا
مسلمانان اتفاق دارند. او را نمیتوان دریافت و چشمها او را درك نمیکنند و مثل و مانندي ندارد.
.«1» ابو قره از این آیه سؤال کرد: سُبْحانَ الَّذِي أَسْري بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی
صفحه 189 از 255
فرمود خداوند در این آیه اعلام میکند که پیامبرش را به شب سیر داده. بعد خودش میفرماید سیر براي چه بوده.
لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا براي اینکه نشان دهیم آیات خود را. آیات خدا غیر خدا است. در آیه توضیح علت سیر را داده و آنچه پیامبر اکرم
صلی الله علیه و آله دیده است. در آیه دیگر میفرماید: فَبِأَيِّ حَ دِیثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَ آیاتِهِ یُؤْمِنُونَ به چه گفتاري پس از خدا و آیاتش
ایمان میآورید. از این آیه معلوم میشود که آیات غیر از خدا هستند (چون میگوید بعد از خدا و آیاتش).
ابو قره گفت خدا کجا است؟ حضرت رضا علیه السلام فرمود: کجا مکان است و این را کسی سؤال میکند که اینجا هست. در باره
کسی که اینجا نیست (میگوید فلانی کجا است). خدا غائب نیست و کسی پیش او نمیرود. او در هر مکانی است.
موجود و مدبر و صانع و حافظ است و نگهدار آسمانها و زمین است.
ابو قره گفت مگر خدا بالاي آسمانها و زمین نیست بالاتر از هر چه که هست.
فرمود: او خداي آسمانها و زمین است. او کسی است که در آسمان خدا است و در زمین خدا است. او شکل میدهد به شما در
رحم مادر به هر صورتی که بخواهد.
او با شما است هر کجا باشید و اوست که تسلط بر آسمان دارد، با اینکه به صورت گاز است و او فرمانرواي آسمان است و آنها را
به هفت آسمان ترتیب داده و اوست که بر عرش مستولی است. او بود وقتی مخلوق وجود نداشت همان طور که هست. آن
ص: 333
موقعی که هیچ آفریدهاي وجود نداشت، او بود. تغییر مکان نداد با موجودات است.
ابو قره گفت پس چرا شما وقتی دعا میکنید دستهاي خود را به طرف آسمان بلند میکنید؟ فرمود: خداوند از بندگان به شکلهاي
مختلف عبادت خواسته و پناهگاهی چند قرار داده که به آن جاها پناه برند و پرستشگاههائی قرار داده از آنها عبادت لفظی و علمی
و توجه خواسته است. دستور داده در موقع نماز به جانب کعبه رو کنند و حج عمره را در آنجا به جا آرند و امر کرده هنگام دعا و
درخواست و زاري دستها را به سوي آسمان بلند کنند، که این خود نشانه کوچکی و علامت بندگی و اظهار خواري در نزد اوست.
ابو قره گفت پس چه کس به خدا نزدیکتر است، ملائکه یا مردم؟ فرمود: اگر منظورت نزدیکی به اندازه طول وجب یا نیمی از
دست است، تمام اشیاء از این جهت یکسانند. آفریده او هستند. متوجه برخی از آنها نمیشود بطوري که از بعض دیگر فاصله داشته
باشد. بالاترین موجود را در اختیار دارد همان طوري که پائینترین آنها را تدبیر میکند. اولین را نیز مانند آخرین آنها به راه میبرد
بدون رنج و ناراحتی و کمک و مشورت و زحمت. اما اگر منظورت این است که کدام آفریده از نظر مقام به او نزدیکتر است هر
کدام بیشتر مطیع خدا باشد. خودتان روایت میکنید نزدیکترین موقعی که بنده به خداي خود نزدیک میشود همان موقعی است
که در سجده است و روایت دارید که چهار ملک با یک دیگر ملاقات کردند. یکی از بالاي آسمانها آمده بود، دیگر از پائینترین
قسمت آفریدهها. سومی از شرق موجودات، چهارمی از غرب. از هم سؤال کردند از کجا میآئید؟ همه گفتند از جانب خدا مرا
براي فلان کار مأمور کرده. این روایت گواه است که قرب و بعد در مقام و منزلت است نه تشبیه و تمثیل.
ابو قره گفت مگر شما قبول ندارید که خدا روي چیزي قرار گرفته و محمول است.
حضرت رضا فرمود: هر چه محمول باشد و بر روي چیز قرار داشته باشد مخلوق است و به دیگري نیازمند است. محمول خود اسمی
است که در لفظ بیارزش است. حامل فاعل است و در لفظ پسندیده است. چنین اسمی سخن آن
ص: 334
کس که میگوید بالا و پائین و بالاتر و پائینتر (مسلم است بالا بهتر از پائین است).
خداوند در قرآن میفرماید: لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ بِها خدا را اسمهاي پسندیدهایست. بوسیله آن اسمها او را بخوانید. در هیچ
یک از کتابهاي آسمانی نفرموده خدا محمول است. او حامل است در بیابان و دریا و نگهدار آسمانها و زمین است. غیر خدا همه
صفحه 190 از 255
محمول هستند. از کسی نشنیدهایم که ایمان به خدا و عظمتش داشته باشد و در دعا بگوید یا محمول.
ابو قره گفت پس این روایت دروغ است که میگوید خداوند وقتی خشمگین شود ملائکهاي که حامل عرش هستند، سنگینی او را
بر روي دوش خود احساس میکنند و به سجده میافتند. وقتی خشم خدا برطرف شد به جاي خود برمیگردند.
حضرت رضا فرمود: بگو ببینم خداوند از وقتی شیطان را لعنت کرد تا امروز و تا روز قیامت آیا بر او و پیروانش خشمناك است یا
از آنها راضی است؟ گفت خشمناك است.
فرمود: پس چه وقت راضی شده که سبک شود با اینکه تو خود میگوئی پیوسته بر شیطان و پیروانش خشم دارد. فرمود واي بر تو
چقدر جرات میکنی که خداي خود را توصیف کنی به صفتی که تغییر پذیر باشد از حالی به حال دیگر و بر او عارض شود حالی
که بر مخلوق عارض میگردد. منزه است ذات پاکش. او پایدار است با ناپایداران و تغییر پذیر نیست با تغییر پذیران.
.«1» صفوان گفت ابو قره فرو ماند و نتوانست دیگر سخنی بگوید. از جاي حرکت کرده، رفت
. مناقب آل ابی طالب جلد 2 صفحه 404
احمد طوسی در حدیثی از مشایخ خود نقل کرد که گروهی اجتماع نمودند تا با حضرت رضا علیه السلام در مسأله امامت مناظره
کنند. آنها از بین خود یحیی بن ضحاك سمرقندي را نائب گرفتند تا مناظره کند. امام علیه السلام به او فرمود: سؤال کن. یحیی در
پاسخ عرض کرد شما سؤال بفرمائید تا مرا به این سؤال
ص: 335
مفتخر فرمائید.
فرمود: یحیی! چه میگوئی در باره مردي که ادعاي راستگوئی در باره خود بنماید ولی راستگویان را تکذیب کند آیا او راستگو و
حقیقتجو است در دین خود یا دروغگو است؟ یحیی نتوانست جواب بدهد. ساعتی فرو ماند.
مأمون گفت جواب بده. یحیی گفت مرا مغلوب نمود یا امیر المؤمنین. مأمون رو به حضرت رضا علیه السلام نموده گفت این چه
سؤالی بود که یحیی خود اعتراف مینماید که از جواب آن فرو مانده. امام علیه السلام فرمود: اگر یحیی بپذیرد که راستگویان را
تصدیق نموده در این صورت امامت صحیح نیست براي کسی که خود اعتراف به عجز نماید که خود بالاي منبر پیامبر صلی الله علیه
و آله فریاد زد
ولیتکم و لست بخیرکم
من فرمانرواي شما شدهام اما بهترین شما نیستم با اینکه باید امیر بهتر از رعیت باشد و اگر یحیی بپذیرد که تصدیق صادقین را نموده
باز امامت صلاح نیست براي کسی که اقرار نماید در منبر پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت به خود که
ان لی شیطانا یعترینی
مرا شیطانی است که دچارم میشود. امام را نباید شیطان دچار شود. اگر گمان یحیی تصدیق صادقین باشد در این صورت امامت
شخصی که دوستش به ضرر او اقرار نمود صحیح نیست زیرا عمر گفت
کانت بیعۀ ابی بکر فلتۀ وقی الله شرها فمن عاد الی مثلها فاقتلوه
بیعت با ابا بکر کار عجولانهاي بود که خداوند شر این بیعت را نگه داشت. اگر کسی مبادرت به چنین کاري بنماید او را بکشید.
در این موقع مأمون فریاد زد متفرق شوید. همه متفرق شدند. آن گاه روي به بنی هاشم نموده. گفت من به شما نگفتم باب مناظره
را نگشائید و مردم را جمع نکنید. اینها علمشان از علم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است.
در کتاب صفوانی است که حضرت رضا علیه السلام به ابو قره نصرانی گفت در باره حضرت مسیح چه میگوئی؟ گفت آقا او از
خدا است. فرمود: منظورت از (من) که از خدا است چیست؟ (من) چهار قسم است که پنجمی ندارد. یا منظورت جزء از کل است.
صفحه 191 از 255
در این صورت خدا را تجزیهپذیر دانستهاي یا مانند سرکه است که از شراب بوجود آید. این هم تغییر ماهیت و استحاله است یا
مانند فرزند که از پدر بوجود میآید باز از راه آمیزش جنسی است یا چون مصنوع که از صنعتگر بوجود آمده. این
ص: 336
وجه چون مخلوق است که از خالق پدید آید یا وجه دیگري تو داري براي ما توضیح بده. او نتوانست جوابی بدهد و فرو ماند.
مناقب آل ابو طالب جلد 2 صفحه 405 ابو اسحاق موصلی گفت گروهی از ما وراء النهر از حضرت رضا علیه السلام سؤال کردند
حوران بهشتی را خداوند از چه آفریده و اینکه اهل بهشت وقتی وارد بهشت میشوند اول چیزي که میخورند چیست و تکیهگاه
خداي جهان کجا بود وقتی زمین و آسمانی وجود نداشت.
فرمود: حوران بهشتی از زعفران و خاك آفریده شدهاند که فنا ناپذیر نیستند.
اولین چیزي که بهشتیان میخورند از کبد ماهی است که زمین روي آن قرار دارد. اما تکیهگاه خدا، او خود جا را بوجود آورده و
کیفیت را آفریده. خود نه جا دارد و نه کیفیت و تکیهگاه او قدرتش بود. منزه است و متعال.
توضیح: سید مرتضی رضوان الله علیه در کتاب فصول از استاد خود شیخ مفید نقل میکند که در بین راه حرکت مأمون به جانب
خراسان که حضرت رضا علیه السلام نیز حضور داشت. روزي مأمون گفت یا ابا الحسن من در مورد موضوعی فکر کردهام. بالاخره
مطلب را فهمیدم. اما آنچه در بارهاش فکر کردم مربوط به ما و شما و نژادمان بود که بالاخره به این نتیجه رسیدم ما هر دو از نظر
امتیاز نژادي برابریم. اختلاف پیروان ما جز هواپرستی و تعصب نیست.
حضرت رضا علیه السلام فرمود: این سخن جوابی دارد. در صورتی که بخواهم جواب آن را میدهم و گر نه سکوت میکنم.
مأمون گفت من این مطلب را مطرح نکردم، مگر اینکه بدانم نظر شما چیست؟ حضرت رضا علیه السلام فرمود: تو را به خدا سوگند
میدهم اگر خداوند پیامبرش را بفرستد و از پشت این تپهها بیرون آید و دختر تو را خواستگاري کند آیا تو این ازدواج را
میپذیري؟
مأمون با تعجب گفت آیا کسی هست که سر از ازدواج با پیامبر صلی الله علیه و آله باز زند؟ فرمود: حالا بگو ببینم آیا حلال است
براي پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که تقاضاي چنین ازدواج را از من بکند؟ مأمون مدتی سکوت کرد. آنگاه گفت شما به خدا
قسم به پیامبر اکرم از ما نزدیکترید.
ص: 337
شیخ مفید میفرماید: منظور امام علیه السلام اینست که فرزندان عباس براي پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله حلال هستند، همان
طوري که ازدواج با سایر مردم که ارتباط نژادي با پیغمبر صلی الله علیه و آله ندارند حلال است. ولی فرزندان امیر المؤمنین از
فاطمه زهرا علیها السلام و از امامه دختر زینب، دختر دیگر پیامبر صلی الله علیه و آله بر او حرام هستند، زیرا آنها واقعا فرزند خود
پیامبرند صلی الله علیه و آله.
پس فرزند انتسابش نزدیکتر است به پدر و امتیاز بیشتري دارد از پسر عمو در نزد تمام متدینین. در این صورت چطور ممکن است با
هم در فضیلت نژادي برابر باشند. امام علیه السلام همین مطلب را براي او توضیح داد.
. فصول المختاره جلد 1 صفحه 16
سید مرتضی رحمۀ الله علیه مینویسد استادم شیخ مفید نقل کرد که مأمون روزي به حضرت رضا علیه السلام گفت بزرگترین امتیاز
امیر المؤمنین علیه السلام را که شاهدي از قرآن بر آن دلالت کند برایم توضیح دهید:
حضرت رضا علیه السلام امتیاز مباهله که خداوند در قرآن میفرماید فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ
أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ را بیان کرد.
صفحه 192 از 255
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله براي مباهله امام حسن و امام حسین که فرزندانش بودند آورد و فاطمه زهرا علیها السلام را آورد که
در اینجا تعبیر زنانمان در آیه شده و امیر المؤمنین را نیز آورد که او نفس پیامبر به شمار میرفت طبق آیه قرآن در نتیجه ثابت شد
که احدي از جهانیان با ارزشتر از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وجود نداشت در نتیجه احدي از جهانیان نیز با ارزشتر از نفس
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیست طبق آیه قرآن.
مأمون گفت مگر در این آیه خداوند ابناء را به تلفظ جمع ذکر نکرده اما پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دو فرزندش را فقط آورد و
نساء را نیز به لفظ جمع فرموده و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فقط فاطمه علیها السلام را تنها آورد چرا نمیتوان مدعی شد که
منظور از (أَنْفُسَنا) واقعا نفس خود پیامبر اکرم
ص: 338
صلی الله علیه و آله باشد نه دیگري در نتیجه فضیلتی که شما از آیه استفاده کردید براي امیر المؤمنین علیه السلام ثابت نخواهد شد.
حضرت رضا علیه السلام فرمود: این ادعاي تو صحیح نیست یا امیر المؤمنین زیرا شخص دیگري را میخواند و صدا میزند نه خود
را چنانچه امرکننده به دیگري امر میکند نه به خود و این صحیح نیست که واقعا خود را صدا زده باشد چنانچه نمیشود امر به خود
بکند. وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در مباهله مردي جز امیر المؤمنین علیه السلام را شرکت نداد میفهمیم که نفس پیامبر در
این آیه امیر المؤمنین علیه السلام است و این امتیاز را در قرآن به او بخشید. مأمون گفت وقتی جواب آمد سؤال از بین میرود.
کتاب الدرة الباهرة نقل میکند که گروهی از صوفیان و پشمینه پوشان به حضرت رضا علیه السلام عرض کردند: مأمون این مقام را
به تو رد کرد زیرا شما شایستهترین مردم به این مقام هستی اما لازم است که لباس پشمینه پوشی و لباسی که شایسته شما است.
حضرت رضا علیه السلام فرمود: وظیفه امام اجراي قسط و عدالت است حرف راست بگوید و به عدالت حکم کند و خلاف وعده
ننماید خداوند در این آیه میفرماید قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَۀَ اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ حضرت یوسف دیباي طلاباف
میپوشید و تکیه بر اریکه و تخت آل فرعون میزد.
روایت دیگر: مأمون تصمیم گرفت مردي را بکشد در این مورد با حضرت رضا علیه السلام مشورت نمود. آن جناب فرمود: خداوند
عزت آن کس که عفو شایسته بنماید افزایش میدهد. مأمون او را بخشید.
در کتاب درة باهره مینویسد: مردي نصرانی را پیش مأمون آوردند که با زنی از بنی هاشم زنا کرده بود همین که چشم او به مأمون
افتاد مسلمان شد علماء گفتند:
اسلام جرائم قبل را از میان میبرد اما حضرت رضا علیه السلام فرمود: نه او را باید بکشی زیرا وقتی مسلمان شد که خویشتن را در
چنگال عدالت دید و بیم از خطر داشت خداوند در این آیه میفرماید فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا.
ص: 339
بخش بیستم